۲-۴-۲- اهداف MBCT
دوهدف اصلیMBCT آگاهی یابی از افکار، احساسات و حس های بدنـی می باشـد کـه ممکن است در شکل گیری شروع یک دوره نقش داشته باشند و هدف دیگر آن تغییر ارتباط بیمار با افکارش میباشد. منظور از هدایت خودکار آن است که فرد به صورت ناهشیارانه بر اساس منطق و اصول شخصی خود به صورت مکانیکی بدون آگاهی از فرایندهای دخیل در رفتارش(افکار، احساسات و حسهای بدنی)عمل می کند. این وضعیت به حالتی اشاره دارد که بدن به انجام یک عمل می پردازد در حالی که ذهن مشغول عمل دیگری است، بدون آگاهی از این فرایند در چنین شرایطی ذهن نسبت به افکار منفی که در فرد افسرده توانایی برانگیختن حالت های شدیدتر غم را دارند آسیب پذیرتر میگردد. این وضعیت بیتوجهی به عنوان عدم حضور ذهن تعریف می شود که ممکن است مسیری باشد که منجر به فرو رفتن بیمار در دوره افسردگی گردد(خانی پور، ۱۳۸۹).
حضور ذهن به افراد کمک می کند تا از حالت ذهنی که همواره درحال ارزیابی و قضاوت کردن درباره عملکرد باشند به حالت ذهنی بودن تغییر وضعیت دهند. اگرچه بودن ممکن است یک مفهوم محض در نظر گرفته شود اما تا حدودی با احساس ترغیب شدن برای موفقیتهای جدید و احساس باز بودن و آمادگی برای مواجهه با ادراک های غلطی که در گذشته از آن ها پیروی میشد شبیه میباشد. همچنین است شباهتی که بین این حالت با گم گشتگی موقتی که پس از انتخاب مسیری جدید در فرد تجربه می شود. هدف به کار گیری تمرینی مانند حضور ذهن از تنفس به چالش کشیدن روش حل مسئله عقلانی و هوشمندانه و همچنین به چالش کشیدن انتظارات کمال گرایانه ای است که بسیاری از افراد از آن ها برای غلبه بر افسردگی استفاده میکنند. این رویکرد متفاوت مسیری را که در آن تأکید بر روی بودن به جای انجام دادن میباشد را بیشتر مورد تأکید قرار میدهد، مسیری که از هوشیار شدن نسبت به تجارب مثبت و منفی حمایت میکند. زمانی که افراد از افکار و احساساتشان آگاه شدند، آنها اهدافی را که برای اجتناب از آن افکار و احساسات دارند را رها کرده و به جای آن تمرکز را بر روی تنفسشان متمرکز میکنند. آموختن شیوه رها شدن از افکار، احساسات و حسهای بدنی مرتبط با افسردگی در توسعه حضور ذهن نسبت به تنفس گام بسیار مهمی میباشد(خانی پور، ۱۳۸۹).
۲-۴-۲-۱- رها کردن
رها کردن[۱۱۷] فرایندی است که وقوع آن در زمانی است که مراجع مسیر جدیدی را ورای منطق شخصی خود که تشدید کننده افسردگی میباشد برمیگزیند. مشابه این فرایند در درمان آدلری زمانی است که مراجع جدا شدن از اهداف قدیمی و سبک های خود محافظت گرایانه و تفوق فردی بر دیگران را رها میکند(خانی پور، ۱۳۸۹).
۲-۴-۲-۲- ماندن در لحظه حال
هدف جلسه چهارم اکتشاف شیوه ای برای ماندن در لحظه حال در مواجهه با گرایش به نشخوار فکری نسبت به افکار و تجارب منفی میباشد. ماندن در لحظه حال شامل تمرین رها کردن افکار، احساسات و حسهای بدنی مرتبط با تجارب افسردگی و هوشیار بودن نسبت به این فرایند میباشد. ماندن در لحظه حال در زمانی که افکار، احساسات و حسهای بدنی ظاهر میشوند به فرد اجازه میدهد که قضاوت و ارزیابی را رها کند. در چنین حالتی فرد به جای مبارزه با افکار، احساسات و یا حسهای بدنی خود با آگاه ماندن از این فرایندها مسیر جدیدی را خلق میکند. این فرایند در دیدگاه آدلری به عنوان شیوهای برای اکتشاف و آزمودن با اهداف جدید و هوشیارانه زندگی که مفید و امید بخشند و آگاه شدن از تجربه کردن احساسات مثبت تر درباره خود و بها دادن بیشتر به جامعه تبیین می شود. هدف جلسه ششم تغییر دیدگاه فرد از حالت در نظر گرفتن افکار به عنوان حقایق به سوی در نظر گرفتن آنها به صورت ابژه های آگاهی و کاهش میزان همانند سازی با آنهاست(خانی پور، ۱۳۸۹).
۲-۴-۳- ملاحظاتی در ارتباط با کاربرد حضور ذهن برای متخصصین:
۲-۴-۳ -۱-آیا حضور ذهن با فارماکوتراپی سازگاری دارد؟
متأسفانه پژوهشهای اندکی برای پاسخ گویی به این سوال انجام شده است. در بسیاری از موارد حضور ذهن شق مناسب و معتبری برای افراد مبتلا به درجات خفیف و متوسط افسردگی و اضطراب و گروهی از بیمارانی که در برابر مصرف دارو مقاومت میکنند به حساب می آید. در اغلب موارد البته این نوع درمان به عنوان یک درمان الحاقی تلقی می شود. البته این مسئله که آیا درمانهای مبتنی بر حضور ذهن دارای چه اثراتی بر روی حضور ذهن هستند و یا اینکه در مورد رابطه حضور ذهن بر روی میزان اثر بخشی درمانهای دارویی سؤالاتی وجود دارد که پژوهشهای آینده باید برای حل آنها برنامه ریزی کنند(ایوانوفسکی و مالاهی[۱۱۸]، ۲۰۰۷).
۲-۴-۳-۲- آیا برای آموزش حضور ذهن یک متخصص حتما لازم است خود نیز تمرینها را انجام دهد؟
البته این در سنت بودایی برای معلمین این گونه تمرینها ضروری است که خودشان افراد خبره ای از لحاظ این تمرینها باشند . بنابرین ،این اصل در برنامه های رایج در حضور ذهن نیز دنبال می شود. منطق زیربنایی که در اینجا وجود دارد آن است که تعهد و الگو بودن درمانگر برای بیمار در شرایطی که خود درمانگر تمرینها را انجام ندهد امکان پذیر نخواهد شد. با این حال در مورد این مسیله در سایر الگوهای اشتقاقی درمانی از حضور ذهن مانند ACT و DBT سخت گیری های آن چنانی مانند MBCT وجود ندارد(ایوانوفسکی و مالاهی، ۲۰۰۷).
۲-۴-۴- آیا حضور ذهن در گروه یاد گرفته می شود یا در درمان انفرادی؟
اکثر روان پزشکان و متخصصین سلامت روانی عادت کردهاند که مداخلات خود را بیشتر در قالب انفرادی ارائه دهند . معمولا حضور ذهن در قالب گروهی اجرا می شود. درمان به شیوه گروهی به صورت بالقوه رویکرد به صرفه ای نسبت به درمان انفرادی است. همانند سایر برنامه های درمانی که به صورت گروهی انجام میشوند، ساختار گروه برای شرکت کنندگان در دوره حضور ذهن مزایای دیگری همچون یادگیری بین فردی، افزایش مشارکت برای اعضای گروه برای حمایت از یکدیگر را فراهم میکند. با این حال چنین شرایطی کار را برای یک آموزش دهنده دوره مبتنی بر حضور ذهن دشوارتر میکند، زیرا او علاوه بر آموزش مهارت های حضورذهن باید مهارت های کنترل گروه را نیز به خوبی به کار گیرد(ایوانوفسکی و مالاهی ،۲۰۰۷).
۲-۴- ۵-دستورالعمل جلسات MBCT
برنامه MBCT برنامه ای ۸ هفته ای، با یک جلسه ۲ ساعته در هفته است. هر جلسه گروهی تقریبا ۱۲ درمانجو را شامل میگردد. برنامه به دو جزء اصلی تقسیم میگردد: در جلسات یک تا چهارم، به درمانجویان آموزش داده می شود از تغییر پایدار ذهن و چگونگی تمرکز روانی با بهره گرفتن از فن تنکاوی، تنفس عمیق، یا فنون دیگر هشیاری ذهن آگاه شوند، درمانجویان همچنین یاد می گیرند که چگونه تفکرات و احساسات منفی می تواند از ذهن آن ها برخیزد(یونسی و رحیمیان بوگر، ۱۳۸۷).