– دانستن مطلق[۷۸]: دانش قطعی و از طریق مراجع به دست میآید.
– دانستن انتقال[۷۹]: دانش به طور نسبی قطعی است و بایستی ادراک شود.
– دانستن مستقل[۸۰] دانش موقتی است و نیازمند تفکر مستقل یا چالش فردی است.
– دانستن موقعیتی[۸۱]: دانش وابسته به موقعیت است.
۲–۱-۷-۵٫ کینگ و کیچنر[۸۲]
کینگ و کیچنر(۱۹۹۴)، مدلی هفت مرحله ای را به منظور آزمودن «روش هایی که افراد برای درک فرایند دانستن و شیوه های ربط و سازگاری باورهایشان درباره مسائلی با ساختار نادرست» بنیان نهادند. آن ها توانایی استدلال را با مصاحبه قضاوت منطقی مورد سنجش قرار دادند. این مدل شامل هفت مرحله است که در سه دسته متوالی و سلسله مراتبی تقسیم میشوند که عبارتند از پیش منطقی، تا حدودی منطقی، منطقی.
– استدلال پیش منطقی[۸۳](مراحل ۱ تا ۳): اعتقاد به اینکه دانش از طریق کلام مرجعیت یا از طریق مشاهده مستقیم به دست میآید، تا اینکه به عنوان مثال از طریق ارزیابی شواهد. (افرادی که چنین فرضیاتی دارند) معتقدند که آنچه می دانند کاملاً درست و قطعی است و با تمام مسائل به گونه ای برخورد می کنندکه تمام آن ها بسیار ساخت یافته اند.
– استدلال تا حدودی منطقی[۸۴](مرحله ۴ و ۵): تشخیص اینکه دانش شامل عوامل و اجزایی نامشخص و غیر قطعی است. افرادی که این فرضیات را دارند، این عوامل را به از دست دادن اطلاعات یا شیوه های کسب شواهد نسبت میدهند. هر چند این افراد از شواهد بهره میبرند، اما آن ها درک نمی کنند که چگونه شواهد موجب نتیجه میشوند، و بنابرین تمایل دارند تا قضاوتها را کاملاً مشخص و خاص ببینند.
– استدلال منطقی[۸۵](مراحل ۶ و ۷): افرادی که این فرضیات را دارند، پذیرفته اند که طلب دانش نمی تواند با قطعیت ایجاد شود، اما این امر مانع از حرکت آن ها نمی شود بلکه آن ها قضاوت هایی میکنند که «مستدل تر» هستند. آن ها معتقدند که تصمیماتشان را به طور مرتب ساخت دهند و طلب دانش باید در ارتباط با موقعیتی که ایجاد شده است، مورد ارزیابی قرار گیرد آن ها همچنین به سرعت علاقه مند به ارزیابی مجدد کفایت قضاوتهایشان پیرامون داده های جدید با متدولوژی های نو هستند.
مدل قضاوت منطقی به بررسی چگونگی شکل دهی افراد به محیط های آموزشی بر مبنای باورهای معرفت شناختی شان می پردازد. این مدل به نحوه تاثیر باورهای معرفت شناختی بر تفکر و فرایند استدلال می پردازد، به ویژه به این مطلب که افراد چگونه درباره مسائل بدساخت یافته منطقی قضاوت میکنند، مسائلی با جوابهایی نادرست یا اشتباه و البته در قالب عدم قطعیت(ویتمیر[۸۶]،۲۰۰۴).
۲-۱-۷ -۶ .شومر
شومر (۱۹۹۴) در یک بازنگری مفهومی نسبت به باورهای معرفت شناختی آن، را به عنوان نظامی از عقاید کم و بیش مستقل طرح ریزی کرد. منظور از نظام این است که بیش از یک عقیده وجود دارد و منظور از کم و بیش مستقل آن است که ممکن است، فرد نسبت با آن آگاه باشد یا نباشد. وی در این رابطه پنج مقوله را به شرح زیر مطرح کرد:
– عقیده راجع به ساده بودن دانش: بدین مفهوم که فرد عقیده دارد، بهترین ویژگی دانش این است که حقایقی(اطلاعاتی) مجزی را فراهم آورد که ارتباطی بین آن ها وجود ندارد.
– عقیده مطلق انگاری دانش( ثبات دانش): بدین مفهوم که فرد یافته های علمی را موضوعاتی مطلق که امکان خطا در آن ها وجود ندارد، در نظر بگیرد.
– ذاتی دانستن توانایی یادگیری( توانایی ذاتی): بدین مفهوم که فرد توانایی یادگیری را امری ذاتی و غیر قابل تغییر در نظر بگیرد.
– عقیده راجع به یادگیری سریع: بدین مفهوم که فرد معتقد به یادگیری سریع است و از درگیری و فعالیت مداوم برای یادگیری خودداری میکند.
– توانایی وقوف بر همه چیز یا همه چیز دانی(منبع دانش): نیز اشاره دارد به این که دانش در احاطه مرجعیت است یا از راه استدلال به وجود میآید.
در چارچوب فرضی شومر: باورهای معرفت شناختی در امتداد یک پیوستار از باورهای ساده تا پیچیده قرار می گیرند. فردی که دارای باورهای ساده معرفت شناختی است، معتقد است دانش ساده، روشن، معین و در احاطه مراجع است. همچنین قطعی و لایتغیر هستند، مفاهیم سریعاً یاد گرفته میشوند و اساساً توانایی یادگیری ذاتی است. در مقابل فردی که دارای باورهای پیچیده است، بر این باور است که دانش قطعی نیست بلکه موقتی و نیز پیچیده است و دانش را می توان بهتدریج از طریق فرایندهای مربوط به استدلال یاد گرفت.
شومر(۱۹۹۴) مفهوم باورهای معرفت شناختی را اصلاح کرد تا بتواند پیچیدگی های باورها را توضیح دهد. وی اینگونه بیان کرد که ابعاد معرفت شناختی شخصی ممکن است به شکل توزیع های فراوانی انگاشته شوند، تا به شکل یک نقطه منفرد درون پیوستار. به عنوان مثال، فراگیران پیشرفته و ماهر ممکن است چنین فکر کنند که مقدار زیادی از دانش در حال شکل گیری است و قسمتی از آن هنوز کشف نشده و باید کشف شود و قسمت کوچکی از دانش، تغییر ناپذیر است. از طرف دیگر، فراگیران خام ممکن است باور کنند که مقدار زیادی از اطلاعات قطعی است، قسمتی از دانش کشف نشده است و باید کشف شود و قسمت کوچکی از آن در حال تغییر است. بر اساس این توزیع باورها، فراگیران ماهر و آگاه دارای دیدی انتقادی خواهند بود که اگر شواهد کافی ارائه شود باور میکنند که مقدار زیادی از اطلاعات صحیح است، اما فراگیران خام دارای دیدی غیر انتقادی و حساس به تبلیغات خواهند بود( شومر، ۱۹۹۴).
در مدل شومر، باورهای معرفت شناختی به طور عمومی وکلی مورد بررسی قرار می گرفت و اختصاص یافتگی به قلمروهای ویژه دانش مد نظر نبود. اما طی سالهای اخیر گروهی از محققان عنوان داشته اند که باورهای افراد در قلمروهای متفاوت دانش از ماهیت یکسانی برخوردار نیست.
در سالهای اخیر، گروهی از محققان به بررسی تاثیر ابعاد باورهای معرفت شناختی بر متغیر های انگیزشی پرداختهاند.
۲-۱-۸٫ رایج ترین مدل های نظری مطرح شده
– مدل ترسیم شناختی پری(۱۹۷۰): بررسی فرایند تحول و استدلال و مراحل آن(پری ، ۱۹۷۰، به نقل از عباسی ۱۳۹۰).
– مدل قضاوت انعکاسی(RJM)[87]کینگ و کیچنر(۱۹۸۱).
معرفی ۷ مرحله از رشد تفکر انعکاسی(منطقی) در قالب ۳ سطح شامل: تفکر پیش انعکاسی(مراحل ۱ تا ۳)، تفکر شبه انعکاسی(شبه منطقی)، (مراحل ۴ و ۵) و تفکر انعکاسی(منطقی)، (مراحل ۶-۷)، (هیوانگ[۸۸])، مدل شناخت زنانه(بلنکی[۸۹]، کیلنچی[۹۰]، گلدبرگر و تارول[۹۱]، ۱۹۸۶) نقد مدل تک جنسیتی پری و ارائه ی مدل دانایی زنانه در ۵ مرحله: سکوت، دانش کسب شده، دانش ذهنی، دانش رویه ای، دانش ساختار یافته(عباسی، ۱۳۹۰).
– مدل انعکاسی معرفت شناختی (بکستر مگولدا ، ۱۹۹۲): تأکید بر ماهیت یادگیری و دانستن به جای مفروضه های بنیادی دانش ( شعبانی ورکی و قلی زاده ۱۳۸۶).
البی[۹۲](۲۰۰۱) نیز از سه حوزه ی بررسی باورهای معرفت شناختی با دامنه ی تحقیقات گسترده ای پس از آن، به شرح زیر بیان میکند(یلدیران[۹۳] و همکاران ۲۰۱۱):