در اینجا مواردی از روابط سالم خانوادگی توصیف میشوند.
طرد و بیتوجهی والدین، از خود راندن و بیتوجهی در سنین اولیه زندگی، کودک را از داشتن عواطف انسانی که اساس سلامت فکر است باز میدارد و در نتیجه امکان ابتلاء به اختلافات رفتاری را افزایش میدهد. گاهی اولیاء چنین استدلال میکنند که برای پرورش صحیح فرزندانشان باید گاهی از بر آوردن خواهشهای آن ها خود داری کرد، در حالی که خصوصاًً در سالهای اول زندگی، شخصیت سالم بر اساس ارضاء خواستههای جسمانی و عاطفی پایهگذاری میشود، بر مبنای محرومیت و ناکامی کودکی که در اوان زندگی با گرمی و محبت و آرامش خاطر، پرورش یافته است این شانس را دارد که در زندگی بزرگسالی، اتکاء به نفس و خوشبینی به دنیای خارج پیدا کند(گنجی، ۱۳۷۳) .
دلایل طرد کودکان متفاوت است از آن جمله، شکل ظاهری و نقایص بدنی، میزان هوش و نارساییهای ذهنی، طرز رفتار و اخلاق کودکان، عدم موفقیت، عدم رعایت مسائل اخلاقی و مذهبی، بیماری و … را میتوان نام برد .راندن از خود درجات مختلفی دارد ، اغلب اولیاء فقط گاهی این عمل را انجام میدهند بندرت پدران و مادرانی پیدا میشوند که کودکانشان را کاملا طرد کنند. اولیاء مذکور چنین استدلال میکنند که برای پرورش صحیح کودک، باید گاهی از برآوردن خواهشهای او خودداری کرد گاهی والدین این روش را حتی در مورد تربیت نوزاد که باید مورد توجه کامل عاطفی و جسمانی باشد نیز به کار میبرند .
در این مورد ماور[۴۶]۱(۲۰۱۰) چنین مینویسد ، «برای پیشرفت و تکامل کامل، لازم است نوزاد در چند ماه اول زندگی به طور کامل و مداوم ارضاء شود بدین معنی که باید کوچکترین گریهی او را با رفتارهای پاداش دهنده مانند غذا دادن، گرم کردن، نوازش دادن و خشک کردن امثال آن جواب داد با کم کردن اضطراب و تشویش نوزاد، مراحل دستگاه گوارش او به طور طبیعی و سالم عمل میکندو احساس اطمینان روانی او رو به ازدیاد خواهد رفت این طرز رفتار، اساس اتکاء به نفس و خوش بینی نسبت به دنیای خارج است این محبت اولیاء پایه رفتارهای کودک است. بدین معنی که اگر در ابتدای زندگی نوزاد بیاموزد که پدر و مادرش او را دوست میدارند . طبیعتاً هنگامی که بزرگتر میشوند تربیت و ارشاد و راهنمایی او سهلتر صورت خواهد گرفت ( بینام،۱۳۷۰) .
به طور کلی در طرد کردن و از خود راندن کودک دو روش به وسیله اولیاء به کار برده میشود. یکی بی اعتنایی و دیگر پرخاشگری و تنبیه نسبت به کودک است. در اثر بی اعتنایی کودک احساس میکند که والدینش او را نمیخواهند و فقط از لحاظ انجام وظیفه، وجود او را در منزل تحمل مینمایند. روش دیگری که اولیاء در طرد کردن کودک انتخاب میکنند تجاوز، پرخاش جویی و تنبیه است. چنین اولیائی اغلب رفتار خود را منطقی جلوه میدهند و ادعا میکنند که داشتن انضباط سخت کودک را مرد زندگی پرورش داده و او را آماده مقابله با مشکلات خواهد کرد (شاملو، ۱۳۶۹) .
۲-۶- نظریه بامریند
در اوایل دهه ۱۹۶۰ دایانا بامریند پژوهشی را با بهره گرفتن از مشاهده طبیعی، مصاحبه با والدین و سایر شیوه های پژوهش بر بیش از ۱۰۰ کودک سن مدرسه اجرا کرد. یافته ها سه ویژگی را آشکار ساخت: پذیرش و روابط نزدیک – کنترل – استقلال دادن. بنابرین چهار سبک فرزندپروری به دست آمد که در هر یک از این ویژگیها با هم تفاوت دارند(پلیرن،۲۰۰۵).
۱-۲-۶- فرزندپروری مقتدرانه
این روش موفق ترین روش فرزندپروری است که پذیرش و روابط نزدیک، روش های کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب را شامل می شود. والدین مقتدر، صمیمی و دلسوز و نسبت به نیازهای کودک حساس هستند. آن ها قاطع هستند اما دخالت گر و محدود کننده نیستند. شیوه های انضباطی آن ها بجای تنبیه بودن حمایت کننده است. این والدین قوانین و رهنمودهایی پی ریزی میکنند که فرزندان آن ها چنان بار میآیند که از آن ها پیروی کنند و اغلب برای مطیع سازی از استدلال و منطق بهره میجویند و به منظور توافق با کودک با او گفتوگو میکنند. از رفتارهای نامطلوب نمیترسند و تاب مقاومت در برابر عصبانیت کودک را دارند و به تلاشهای کودک در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ میدهند و از تقویتهای مثبت بیشتری استفاده میکنند. این والدین در بعد محبت نیز عملکرد خوبی دارند و در ابراز محبت و علاقه و مهربانی دریغ نمیورزند. آن ها حقوق ویژه خود را به عنوان یک بزرگسال میشناسند و به علایق فردی و ویژگیهای خاص کودک خود نیز آگاهی دارند. در کل این والدین در عین گرم و صمیمی بودن با فرزند خود، کنترل کننده و مقتدر هستند. این شیوه به فرزندان کمک میکند تا با هنجارهای اجتماعی بهتر سازگار شوند.
۲-۲-۶- فرزندپروری مستبدانه
این روش از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین، از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین مستبد، سرد و طرد کننده هستند. نمایش قدرت والدین اولین عاملی است که این شیوه را از دیگر شیوه ها متمایز میسازد. در این سبک فرزندان چنین بار آورده میشوند که از قوانین سختگیرانه ایی که به وسیله والدین به وجود میآید پیروی کنند. نتیجه شکست در پیروی از چنین قوانینی معمولاً تنبیه و اعمال زور است و برای کنترل کودکان خود از شیوه های ایجاد ترس استفاده میکنند. والدین مستبد معمولاً نمی توانند دلیلی که پشت این قوانین است را توضیح دهند. اگر از آن ها خواسته شود که علت را توضیح دهند ممکن است به سادگی پاسخ دهند “چونکه من این چنین گفتم”. این والدین خواسته های زیادی دارند اما در قبال فرزندانشان پاسخده نیستند. این والدین انتظار دارند فرمان های آن ها بدون چون و چرا اطاعت شود. والدین در شیوه استبدادی کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان میدهند.
۳-۲-۶- فرزندپروری آسان گیرانه
در این سبک، والدین مهرورز و پذیرا هستند ولی متوقع نیستند، کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال میکنند و به آن ها اجازه میدهند در هر سنی که باشند خودشان تصمیم گیری کنند، حتی وقتی که هنوز قادر به انجام آن نیستند. خانواده این والدین نسبتاً آشفته است. فعالیت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال کارانه است. والدین سهل انگار در عین آنکه به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آن ها ندارند. این والدین بسیار بندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه میدهند. آن ها از روشهای احساس گناه و انحراف استفاده میکنند. این والدین همچنین در بیشتر موارد در مواجهه با بهانهجویی و شکایت کودک، سر تسلیم فرود میآورند. این والدین به ندرت به فرزندان انضباط میدهند با فرزندان ارتباط برقرار میکنند، و معمولاً بجای یک والد جایگاه یک دوست را دارند.
۴-۲-۶- فرزندپروری بی اعتنا