مبحث دوم: اراده
اراده در لغت از ریشه ی رَوَدَ میآید و به معنای آرزو، میل، فرمان، حکم، نیروی اراده میباشد.[۶۳] یکی از مهمترین ویژگیهای انسان اراده و اختیار است. اکثر متفکران نسبت به وجود این ویژگی در انسان تردیدی نداشته و آن را امری بدیهی میدانند، ولی در مورد معنا و حقیقت آن اختلاف نظر دارند. بنابرین وجود اراده در انسان امری فطری، وجدانی، بدیهی و بی نیاز از اثبات است، زیرا هر انسانی بالوجدان درمییابد که گاه کشمشی در او است که او را به سوی انجام برخی امور میکشاند و در نهایت آن را انجام میدهد. اراده در اصل قوهای مرکب از میل شدید و نیاز و آرزوست. اما این اسم برای میل نفس به چیزی همراه با حکم به اینکه آن عمل شایسته است انجام شود یا انجام نشود، وضع شده است. پس گاهی برای مبدأ فعل به معنای میل نفس به چیزی استعمال میشود و گاهی برای منتهای فعل یعنی حکم به اینکه فعل شایسته انجام دادن است یا شایسته انجام دادن نیست به کار گرفته میشود. این حالتی که در انسان پدید میآید و مقدمه قریب فعل اوست«اراده» نامیده می شود. بنابرین تحقق فعل در اراده شرط نیست.[۶۴]
الف) معنای اراده از دیدگاه فیلسوفان
خواجهنصیر طوسی، « اراده و ضدش کراهت را از اقسام کیف نفسانی بر میشمارد و آن ها را دو نوع عام میداند».[۶۵] « البته بسیاری از فلاسفه یادآور شدهاند که هر چند معنای اراده در نگاه اول روشن و متمایز میکند، اما تعریف آن به گونهای که تصوری حقیقی از آن به دست آید دشوار است و از این حیث به دیگر امور وجدانی شباهت دارد که جزئیات آن ها را به آسانی میتوان دریافت اما شناخت کلی آن ها آسان نیست».[۶۶] اراده در کتاب آرای اهل المدینه الفاضله، عنصری درونی است که به میل و قوت انسان فعلیت میبخشد: « هنگامی که این معقولات (معقولات اولیه) برای انسان حاصل میشود. به طور طبیعی در انسان تأمل و تدبر و تذکر و شوق به استنباط پدید میآید و به دنبال آن توجه و تمایل به بعضی ادراکات و استنباطات عقلی یا کراهت نسبت به آن ها حاصل میشود، تمایل و اشتیاق به ادراکات اراده نامیده میشود. اگر این تمایل نسبت به ادراکات حسی و خیال نیز حاصل شود، با عنوان عام «اراده» نامگذاری میشود.[۶۷]
بدین ترتیب رابطه علیت میان سه رکن فعل ارادی به ترتیب برقرار است: فاعل یا مبدأ اراده به عنوان عنصر تعین بخش و «مواد»، یعنی آنچه با تعلق گرفتن اراده به آن پدید میآید. قاعده سنخیت میان علت و معلول امکان میدهد که با شناخت هر یک از این ارکان در یک فعل ارادی خاص، بتوان درباره دو رکن دیگر با ملاحظه جهت علَی به استنتاج پرداخت، مثلاً از روی صفاتی که فعل ارادیِ خاصی دارا است، میتوان درباره فاعل آن و نوع ارادهای که به فعل داشته است سخن گفت.[۶۸]
هنگامی که انسان امری خلاف میل خویش را به ترجیح عقلانی اراده میکند، نمیتوان گفت که شوقی در کار نیست، بلکه در نهاد او شوقی که حاصل تدبیر است، بر شوق دیگر غلبه میکند. از این رو شوق را به طور کلی مقدمه ضروری اراده دانستهاند.[۶۹] هر یک از قوای سه گانه در انسان میتوانند مبدأ شوق یا میل در او شود: قوهی غضبیه میتواند ایجاد میل به دفع ضرر کند. قوهی شهویه میتواند جلب منفعت کند، و قوهی عاقله نیز میتواند شوق به انجام کاری را که به مصلحت است ایجاد کند. بنابرین اراده همواره به دنبال شوقی قوی و غالب پدید میآید که مبدأ آن هم میتواند تصور و تصدیقی باشد که در اثر فعالیت و تأثیر قوهی شهویه یا غضبیه به قوهی تخیل پدید آمده است و هم میتواند، مبدأ آن قوهی تعقل و تصور و تصدیقی بر اساس مصلحت اندیشی عقلی باشد؛ مانند اراده خوردن داروی تلخ.[۷۰]
با توجه به آنچه از ارتباط اراده با قوای ادراکی گفته شد، صدرالمتألهین مراحل شکلگیری فعل ارادی و به تعبیری مبادی یا مقدمات آن را چنین میداند:[۷۱] ۱- تصور فعل. ۲- تصدیق به فایده آن، خواه در جلب منفعت باشد، یا دفع ضرر. ۳- شوق به انجام دادن فعل. ۴- اراده یا شوق مؤکد و غالب. ۵- نیروی حرکت بدن.
ایشان همچنین در مورد معنای اراده میگوید: « اراده شوق شدید به کسب مواد و جزء اخیر علت تامه است(هی الشوق الاکید الموافی للمواد و هی الجزء الاخیر من العله التامه».[۷۲]
تمایز شوق از شوق مؤکد در افعال انسانی قابل فهم است، از آن جهت که فعل انسان برآیند گرایشها و تدبیرهای گوناگونی است که میتواند شوقهای مختلفی را در او برانگیزد و در چنین حالی شوق به تنهایی برای صدور فعل کافی نیست، بنابرین، شوق اکید را به معنی نسبی شدت نباید گرفت، بلکه باید آن را غلبه قطعی یک شوق بر گرایشها و تمایلات مخالف آن محسوب کرد،که در واقع این غلبه حاصل قوت یکی از قوای سه گانهی غصبیه، شهویه، یا عاقله است که مبدأ این شوق است، یعنی هر یک از قوای سهگانه، خوب یا بد، که گرایش او غلبه یافته و شوق حاصل از آن شدت مییابد و فعل مطابق این گرایش واقع میشود و این همان اراده است.[۷۳]
ارسطو نیز میگوید:« اراده نه تنها اساس علم اخلاق است، بلکه برای قانون گذاری هم که برای اعمال پاداشی و کیفر پیشبینی میکند، سودمند است.[۷۴]
«انتخاب معنایی خاصتر و محدودتر از اراده و میان انتخاب و اراده رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است: هر انتخابی ارادی است ولی هر ارادهای انتخابی نیست»[۷۵] او دو تفاوت میان اراده و انتخاب ذکر میکند: یکی اینکه اراده هم در انسان بالغ و عاقل وجود دارد و هم در کودک و حیوانات، در حالی که انتخاب شدن، تنها در انسان بالغ وجود دارد. دیگر آن که عمل ارادی، آنی و بدون صرف زمان رخ میدهد، اما انتخاب همراه با صرف زمان و تدریجی است. این دو تفاوت، و در واقع دو قید برای انتخاب را میتوان، به تفاوت و قیدی واحد ارجاع داد و آن وجود عنصر تعقل در انتخاب است. زیرا وقتی عملی ارادی با تعقل همراه باشد، اولاً مختص انسان بالغ و عاقل خواهد بود و ثانیاًً همراه با صرف زمان، چون تعقل مستلزم صرف زمان است، بدین ترتیب، انتخاب ارادهای عقلانی است. عنصر معنوی جرم از نظر ارسطو صرف اراده نیست، بلکه ارادهای همراه با تأمل که ارسطو آن را انتخاب مینامد، عنصر معنوی جرم است که در آن عوامل ادراک، میل و تأمل و در نتیجه داعی و جهت حضور دارند،عنصر معنوی جرم محسوب میکند.[۷۶]
«قاعده عمل ارادی و عمل انتخابی از دیدگاه ارسطو را می توان به صورت زیر نشان داد:[۷۷]
احساس تخیل شوق عمل ارادی
احساس تخیل + تعقل شوق عقلانی عمل انتخابی
ب)اراده در آرای حقوق دانان