باورهای مخرب در مورد موفقیت:
۱) کمال طلبی در عمل:هرگز نباید شکست بخورم یا مرتکب اشتباه شوم.
۲) کمال طلبی ادراکی: اگر اشتباه کنم یا آسیب پذیر باشم دیگران مرا دوست نخواهند داشت.
۳) اعتیاد به موفقیت: ارزش من به عنوان یک انسان بستگی به موفقیت، هوش، استعداد، موفقیت شغلی، درآمد یا وضع ظاهرم دارد.
باورهای مخرب درمورد عشق:
۴) اعتیاد به تأیید و تصدیق: برای اینکه ارزشمند باشم همه باید مرا تأیید و تصدیق کنند.
۵) اعتیاد به عشق: اگر کسی مرا دوست نداشته باشدنمی توانم خوشبخت شوم اگر کسی مرا دوست نداشته باشدلایق زندگی نیستم.
۶) ترس از طرد شدن اگر مرا رد کنی اگر مرا تأیید نکنی معلوم می شود اشکالی در من است اگر تنها باشم باید احساس بدبختی و بی ارزش بودن بکنم
باور مخرب در مورد اطاعت و فرمانبرداری:
۷) راضی کردن دیگران:باید همیشه ترا راضی کنم حتی اگر در این جریان آسیب ببینم.
۸) سرزنش کردن خود: مسائل موجود در رابطه من تقصیر من است.
باور های مخرب در مورد توقع داشتن:
۹) ناامید بودن: مسائل من حل نشدنی است هرگز احساس خوشبختی نمی کنم.
باورهای مخرب در مورد اضطراب:
۱۰) فوبیای خشم:خشم خطرناک است باید هرطور شده ازآن اجتناب کنم.
۱۱) فوبیای عاطفی: هرگز نباید بترسم مشوش شوم هرگز نباید احساس نابسنده بودن، حسادت، یا آسیب پذیری داشته باشم نباید با احساساتم دیگران را برنجانم.
۱۲) تصور اشتباه: همه مردم مانند یکدیگر فکر میکنند اگر کسی به شکل تحقیر آمیز به من نگاه کند همه به پیروی از او با من اینگونه برخورد میکنند.
۱۳) اشتباه مرکز توجه بودن:صحبت کردن با مردم به این می ماند که روی صحنه زیر نور روشن نور افکن ها ایفای نقش می کنی اگر آن ها را تحت تاثیر قرار ندهی آن ها مرا دوست نخواهند داشت.
۱۴) همیشه باید قدرتمند باشم هرگز نباید ضعیف ظاهر گردم.
(دیوید برنز، به نقل از قراچه داغی ۱۳۸۵).
الگوی نموداری درماندگی آموخته شده بر اساس دیدگاه شناختی بدین صورت است: الگوی شناختی در درماندگی آموخته شده، اطلاعات در مورد شرایط ساختار شناختی یا پردازش اطلاعات که به یادگیری، انتظار و پیشبینی می انجامد رفتار بر اساس انتظار و باور.
سلیگمن بر این باور است که افراد بر اساس سبک توصیفی شان دست به تغییر رویداد ها میزنند (کریمی،۱۳۸۹).
بر همین اساس در پژوهش مربوط به درماندگی اموخته شده نتایج جالبی به دست آمده که نشان میدهد نزدیک به صد درصد سگ های گروه کنترل یعنی آنهایی که قادر به پریدن و اجتناب از شک بودند، یادگیری جدید را آموختند اما در مورد گروه شوک- عدم توانایی قطع شوک، این رقم پایین تر از پنجاه درصد بود.
اسکینر اعتقاد دارد سگ ها فقط یاد می گیرند که اگر کمی زوزه بکشند آزمایشگر شوک برقی را قطع خواهد کرد و با این بیان خط بطلان بر درماندگی آموخته شده می کشند. سلیگمن مانند سایر شناختی ها بر نقش باور و آگاهی و روند تاثیرگذاری آن ها بر زندگی تأکید میکند، گرچه این گفتار همپوشی هایی با دیدگاه های بک و الیس دارد اما از زاویه ای به داستان نگریسته که جالب است، سلیگمن اعتقاد دارد انسان در هنگام ترس از آینده منفی گرایی میکند و همین مسئله موجب میگردد تا با ریزبینی زیاد به اشتباه های خود بنگرد و تواناییهای خود را نادیده بگیرد (همان منبع،۱۳۸۹).
کلیشه های جنسیتی و شیوه های اسناد دهی در خشونت خانگی
به طور کلی ما مایل هستیم علل زیر بنایی رفتار خود و دیگران را بفهمیم تا دقیقا دریابیم که چرا خود یا دیگران تحت شرایط خاص به شیوه های مشخص و معین عمل میکنیم این فرایند را اسنادهی ارتباطی میگویند(گاتمن، ۱۹۹۸ به نقل از خجسته مهر، کوچکی، رجبی۱۳۹۱). اسنادهای ارتباطی به طور کلی شامل دو نوع اصلی اسنادهای علی و اسنادهای مسئولیت هستند اسنادهای علی بر جایگاه اسناد(درونی- بیرونی)، پایداری و ثبات و کلی یا جهان شمول بودن تأکید دارد در حالی که اسنادهای مسئولیت بر عمدی و آگاهانه بودن رفتار خودخواهی همسر خاطی و سرزنش تأکید میکند(توتارل-کیسلاک و کاوسوقلو، ۲۰۰۶ به نقل از همان منبع).
همان طور که گفته شد یکی از اولین فرمول بندی های نظریه اسناد در کارهای هایدر مشاهده شد که اسنادها را به دو نوع موقعیتی و شخصی تقسیم کرد بعد از او افرادی مانند دا ویس، جونس، شاور وکلی نیز نظریاتی ارئه دادند اما یکی از جامع ترین نظریه ها نظریه وینر میباشد که بیان داشت بین اسنادهای شخصی و موقعیتی اسنادهای دیگری هم میتواند وجود داشته باشد به نظر وی بازده های رفتاری نه فقط به به عوامل درونی(شخصی) یا بیرونی (موقعیتی) بلکه به عواملی که پایدار و ناپایدار قابل کنترل و غیرقابل کنترل هستند نیز نسبت داده می شود (محمد زاده، لامعی، لامعی۱۳۹۰).
اغلب کشورهای صنعتی غرب به ویژه ایالات متحده جهت گیری فرد گرایانه دارند به این معنا که برای استقلال و ابراز وجود ارزش زیادی قایل هستند برعکس بسیاری از فرهنگ های غیر غربی دارای جهت گیری جمعی هستند که به وابستگی متقابل افراد به یکدیگر در جامعه تأکید می ورزد. چنین واقعیتی این احتمال را مطرح میکند که برخی از اثرات اسنادی مورد بحث ما جهانی نباشد بلکه صرفا منعکس کننده جهت گیری فردگرایانه در جامعه هایی باشد که تحقیقات در آن صورت گرفته است به عنوان مثال ممکن است این فقط جهت گیری فردگرایانه جوامع غربی و نه نوعی ویژگی همگانی آدمی در پردازش اطلاعات باشد که به ما رهنمود میدهد تا مردم را برحسب صفات شخصیتی آنان توصیف کنند یا اعمال آن ها را به شخصیت فردی آن ها اسناد دهند نه به موقعیت. مثلا ژپنی ها که جوامع جمع گرا هستند در پاسخ به سوال من کیستم یک چهارم آمریکایی ها صفات روانشناختی مانند من خوش بین هستم را استفاده میکردند و سه برابر آمریکایی ها از نقش ها و بافت های اجتماعی مانند عضو باشگاه نمایش هستم نام برده بودند. جالب اینکه وقتی بافت اجتماعی مشخص شد ژاپنی ها بیش از آمریکایی ها در توصیف خود مضامین روانشناسی به کار بردند مانند من تنبل هستم. این خود نشان میدهد که رفتار خود را وابسته به موقعیت می دانند (کوزنیز به نقل از اتکینسون و همکاران،۱۳۸۵).
بررسی های مشابه دیگر نشان داد که مردم اروپا و آمریکای شمالی به مراتب بیشتر از آمریکایی ها احتمال دارد خود را با اصطلاحات گرایش شخصی توصیف کنند (ترافیموف، تریاندیس، گوتو،۱۹۹۱؛ تریاندیس،۱۹۸۹، به نقل از اتکینسون و همکاران،۱۳۸۵).
تحقیق میان فرهنگی دیگری در پی تعیین این احتمال برآمد که آمریکایی ها نسبت به هندوها در هند تبیین های گرایشی را بر تبیین های موقعیتی ترجیح میدهند و از هر آزمودنی خواسته می شد که کار اخیر شخصی را شرح دهد که او را خوب می شناسد، آزمودنی های آمریکایی بیشتر از هندوها تبیین های گرایشی مثل او تا حدودی بی مبالات و بی ملاحظه است و کمتر از آن ها تبیین های موقعیتی مثل دید کم بود و دوچرخه دیگر تند میرفت را ارائه کردند ( میلر،۱۹۸۴ به نقل از اتکینسون و همکاران،۱۳۸۵).