رایت، جامعهشناس آمریکائی است که ضمن توجه به دو نوع سرمایهداری انتزاعی و سرمایه- داری واقعی، گروه سومی را که دارای موقعیت مبهمی هستند نیز شناسایی نمود و آن را با عنوان «جایگاههای متناقض» مینامد زیرا افرادی که در اینگونه جایگاههای طبقاتی قرار گرفتند نه سرمایه دارند و نه کارکردی و باوجوداین ویژگیهای مشترکی را با هر یک از آن ها دارند (گیدنز، ۱۳۷۶).
پارکین نیز از نویسندگان بریتانیائی است که متأثر از اندیشه وبر است و همانند مارکس وبر قائل است که مالکیت شالوده اصلی ساخت طبقاتی است ولی علاوه بر مالکیت و دارایی، ویژگیهایی همچون خاستگاه قومی، زبان و مذهب را در ارتباط با اختلافات پایگاهی مورد استفاده قرار میدهد . و خلاصه اینکه وی با پیروی از وبر سعی نموده است از تک بعدی بودن مارکسیست بپرهیزد و در کنار مالکیت و دارایی، ویژگیهای قومی، زبان و مذهب و از همه مهمتر مدارک رسمی مثل مدارک تحصیلی را در ایجاد حصر اجتماعی شناسایی کند.). پارکین، ۱۹۷۹٫ به نقل از گرب، ۱۳۷۳ ). چلبی از نویسندگان ایرانی است که چهار نوع منبع ارزشمند برای ایجاد رتبه اجتماعی شناسایی میکند که عبارتاند از: دارایی اقتصادی، دارایی سازمانی، دارایی شهرت یا اعتبار اجتماعی و دارایی فرهنگی یا سرمایه فرهنگی. چلبی نقشهای اجتماعی را به دو نقش افقی و عمودی تفکیک میکند در تفکیک افقی، نقشها به اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تقسیم شوند و در تفکیک عمودی، نقشها به راهبردی، بانفوذ، کمکی و عمودی تقسیم شده بودند. از نظر او معلمان دارای نقش کمکی در حوزه فرهنگی میباشند و ازلحاظ ساختار نظام قشربندی معاصر در طبقه، متوسط قرار میگیرند (چلبی، ۱۳۷۵).
گیدنز جامعهشناس انگلیسی عصر حاضر است که با ترکیب و اصلاح نظرات دانشمندان کلاسیک نظیر مارکس، دورکیم و وبر نظریه ساختیابی را مطرح نموده است. او در تحلیل نظرات خود از قشربندی اجتماعی با تأثیرپذیری از وبر، به صورت انعطافپذیرتر و دقیقتر با این مسئله برخورد نموده است او علاوه بر پذیرش ایده مارکس مبنی بر ماهیت دوگانه ساختار طبقهای، مفهوم طبقه متوسط را وارد ساختار طبقهای نموده و آن را از حالت ماهیت دوگانه خارج ساخته است (گیدنز، ۱۳۷۵). گیدنز استدلال میکند که سه حقوق، قدرت یا ظرفیت یعنی دارایی، آموزش یا مهارت و نیروی کار یدی، بنیان” ساختاری طبقاتی سهگانهای” است که در تمام جوامع سرمایهداری یافت میشود ) گرب، ۱۳۷۳).
چنانچه از نظریات صاجبنظران منزلت اجتماعی مشخص است بعد از مارکس هر یک از جامعه-شناسان درصدد کاهش کاستیهای نظریه مارکس و جامعهشناسان قبلی خود بودند تا جایی که جامعهشناسان معاصر کوشیدند تقلیلگرایی ایجاد شده در میان دو رویکرد کارکردگرائی و تضاد را از بین ببرند و با اتخاذ یک دید ترکیبگرایی از این حیطه تکبعدی و یا دوبعدی خارج شوند با این توصیف بعضی از این صاحبنظران همچنان گرایش خود به یکی از دو رویکرد مطرح کارکردگرائی و تضاد را حفظ نمودند به عنوان مثال دارندرف گرچه سعی نمود خود را با کارکردگرایان نزدیک نماید ولی با دوگانه دانستن ماهیت قدرت همچنان نزدیکی خود را با مارکس حفظ نمود یا روح تضادگرایی همچنان در نظرات لنسکی به طور شدید محسوس است. رایت و چلبی با وارد نمودن متغیر دارایی آموزشی، بعد عمودی قشربندی اجتماعی را توسعه دادهاند اما گیدنز همین بعد را با وارد نمودن متغیر مهارت، توسعه بیشتری داده است.
۲-۳٫ سرمایه اجتماعی
۲-۳-۱٫ تعاریف
تلاشهای آغازین برای تعریف سرمایه اجتماعی بر میزان استفاده از آن به عنوان منبعی در اختیار نفع عمومی با افراد تأکید داشتند. پوتنام[۱۱] میگوید سرمایه اجتماعی میتواند موجب تقویت همکاری و به طور همزمان گسترش روابط حمایتی دوجانبه در اجتماعات و ملتها گردد و بنابرین میتواند ابزار ارزشمند برای مبارزه با بسیاری از نارساییهای اجتماعی و در جوامع مدرن، همچون جرائم، که جزء جداییناپذیر آن ها هستند، باشد. برخلاف کسانی که بر منافع عمومی ناشی از شبکه روابط اجتماعی تأکید دارند (پوتنام، ۱۹۹۹).
اوزی[۱۲] و دانلپ[۱۳] سرمایه اجتماعی را ابزاری برای دستیابی به اطلاعات، تخصص و قدرت بیشتر میدانند. بر این اساس، افراد میتوانند بهجای استفاده از سرمایه اجتماعی در جهت نفع سازمان، از آن برای پیشرفت شغلی خود استفاده کنند (اوزی و دانلپ، ۲۰۰۵).
ناهاپیت و گوشال[۱۴] در تحقیقات خود پیرامون نقش سرمایه اجتماعی در ایجاد سرمایه معنوی، پیشنهاد میکنند که سرمایه اجتماعی در سه بخش باید مورد توجه قرار بگیرد: ساختاری، ارتباطی و شناختی (ناهاپیت و گوشال، ۱۹۹۸).
کارلوس گارسیا تیمون[۱۵] میگوید ابعاد ساختاری سرمایه اجتماعی مرتبط با توانایی فرد در برقراری پیوندهای ضعیف و قوی با دیگران در یک سیستم است. این بعد اساساً مربوط به منافع حاصل از ساختار شبکه های فردی و جمعی شخص عامل است. تفاوت بین پیوندهای ضعیف و قوی را گرانووتر[۱۶] تشریح کردهاست (گرانووتر،۱۹۷۳).
جیمز جاکوب در کتاب «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی» سرمایه اجتماعی را شبکه های اجتماعی فشردهای میداند که محدودههای قدیمی شهری در ارتباط با حفظ نظافت، عدم جرم و جنایت خیابانی و دیگر تصمیمات در مورد بهبود کیفیت زندگی در مقایسه با عوامل نهادهای رسمی مانند نیروی حفاظتی پلیس و نیروی انتظامی، مسئولیت بیشتری از خود نشان میدهند. یک مثال عینی این تعریف را در دنیای امروزه میتوان در تشکلهای غیردولتی حمایت از محیطزیست یافت (مبشری، ۱۳۸۷).
به نظر پوتنام و گافمن، اندیشه اصلی سرمایه اجتماعی این است که خانواده، دوستان و همکاران دارایی بسیار مهمی را تشکیل میدهند که یک فرد میتواند در شرایط بحرانی آن ها را به کار گیرد، از آن ها بهره گیرد و یا برای منافع مادی استفاده کند. البته این مسئله برای گروه بیشتر صدق میکند. اجتماعاتی که از نعمت مجموعه گوناگونی از شبکه های اجتماعی و انجمنهای مدنی برخوردار هستند، در یک وضعیت محکمتری در مواجهه با فقر، آسیبپذیری و حل منازعات قرار دارند و بهتر میتوانند از فرصتهای جدید بهره ببرند. (تاجبخش،۱۳۸۴)
پورتس[۱۷](۱۹۸۸) معتقد است که: این موضوع که مشارکت فرد در امور جمعی به نتایج مثبتی برای فرد و جامعهاش می انجامد، از آغاز مورد توجه جامعهشناسان بوده است. اما وی قدرت نوآورانه و اکتشافاتی این مفهوم را در دو چیز میبیند: نخست آنکه این مفهوم بر پیامدهای مثبت جامعهپذیری (معاشرت پذیری) متمرکز است و ویژگیهای کمتر جالبتوجه آن را کنار میگذارد. دوم آنکه پیامدهای مثبت را در چارچوب فراختر سرمایه جای میدهد و توجه را به این نکته جلب میکند که چطور چنین اشکال غیر پولی، درست مثل حجم داراییها یا حساب بانکی میتوانند سرچشمه مهم قدرت و اثربخشی باشند. قابلیت کارکردی بالقوه منابع متنوع سرمایه، فاصله میان جنبههای جامعهشناختی و اقتصادی را کاهش میدهد و همزمان توجه سیاستگذاران را که دنبال راه حل های کمهزینه و غیراقتصادی برای مسائل اجتماعی هستند جلب میکند (توسلی و موسوی، ۱۳۸۴).