۳-۳-۱) خود تنظیمی رفتار:
نظریه های خودتنظیمی رفتار ریشه در نظریه های اجتماعی- شناختی رفتار دارند. خودتنظیمی رفتار شامل سه فرایند است(بندورا، ۱۹۹۱):
۱-خودنگری یا خود بازنگری
۲-خودسنجی یا خود داوری
۳-خود واکنشی یا خود مشوقی
خودنگری(خودبازنگری): قبل از این که بتوانیم رفتاری را تغییر دهیم باید نسبت به آن آگاهی داشته باشیم. هر چه بتوان رفتار خود را منظمتر بازنگری کرده، سریعتر می توان خودآگاهی به دست آورد. اگر در عملکرد خود دقیق شدیم، اهدافی را انتخاب میکنیم که منجر به پیشرفت تدریجی میشوند.
خودسنجی(خودداوری): در این مرحله تصمیم میگیریم که آیا بیـن آنچه هستیم یا آنچه میخواهیم باشیم و ملاکهای شخصی همخوانی وجود دارد یا نه؟ منشأ ملاکهای شخصی را می توان در اطلاعاتی جستجو کرد که در مورد افراد دیگر کسب میکنیم. بر اساس نظریه شناختی- اجتماعی، بیشتر افراد دانش قابل ملاحظهای درباره بهترین شیوه کار برای به دست آوردن نتیجهای خاص دارند؛ اما، درباره نتیجه کاری که مشغول آن هستند،آگاهی ندارند و افراد وقتی از نتـایج کار خود آگاه میشوند، میتوانند درباره تغییر رفتار خود تصمیم بگیرند.
۲-۳-۲) خود واکنشی (خود مشوقی):
خودواکنشی معمولا با واکنشهای عاطفی همراه است. وقتی کاری خوب پیش میرود یا هدفی در دسترس قرار میگیرد، معمولا انسان احساس شادمانی و رضایمندی میکند. اماوقتی شکست میخورد یا عملکرد ضعیفی نشان میدهد، معمولا خلق منفی یا نارضایتی را تجربه میکند. کسانی که موفق به خودنظم بخشی رفتاری شوند، با سلسله اعمال از پیش تعیین، مانند آنچه برای هدفشان مورد نیاز است، به صورت مؤثری از خود مشوقی استـفاده میکنند.
یادگیری خودتنظیمی:
خودتنظیمی،”تولید و هدایت اندیشه، هیجانها و رفتارها توسط خود فرد به منظور رسیدن به هدف است”(سانتروک[۴۹]، ۲۰۰۴، ترجمه سیف، ۱۳۸۹). گرین و آزودو[۵۰](۲۰۰۷، ترجمه سیـف، ۱۳۸۹) میگویند: ” اگرچه بر سر تعریف خودتنظیمی در میان صاحب نظران اختلاف نظر وجود دارد، اما همه آن ها بر این باورند که یادگیرندگان خودتنظیم جو فعال هستنند و به کمک نظارت و راهبرد، یادگیری خود را به طور مؤثر تنظیم میکنند.”
یادگیری خودتنظیمی، عبارت است از خود ارزیابی و خود وارسی افکار، احساسات و رفتارها به منظور رسیدن به هدف. که این اهداف میتوانند تحصیلی باشند، مانند: تصحیح و بهبود میزان درک و فهم خواندن، سازمان یافتهتر کردن نوشته ها، یادگیری چگونگی انجام عمل ضرب و پرسیدن سؤالات مرتبط(به نقل از بیابانگرد، ۱۳۸۴).منظور از یادگیری خودتنظیمی این است که دانشآموزان مهارتهایی را برای طراحی، کنترل و هدایت یادگیری خود دارند و تمایل دارند تا کل فرایند یادگیری را ارزیابی نمایند و به آن بیاندیشند(کجباف، مولوی و شیرازی، ۱۳۸۲).
پینتریچ,(۲۰۰۴). تعریف نسبتا جامعی از یادگیری خودتنظیمی دارد.او این نوع یادگیری را فرایند فعال و سازمان یافتهای میداند که طی آن فراگیران اهدافی را برای یادگیری خود اتنخاب و سپس سعی میکنند تا شناخت، انگیزش و رفتار خود را تنظیم، کنترل و بر آن نظارت نمایند. فرایند خودتنظیمی یادگیری، شامل شناخت و عملی است که از سوی یادگیرنده اعمال میشود.
به طور کلی، خودتنظیمی سه ویژگی اساسی دارد:
۱- آگاهی ازتفکر
۲- کاربرد راهبردها
۳- انگیزش مداوم
– آگاهی از تفکر، بخشی از خودتنظیمی است که شامل اندیشیدن و تحلیل مؤثر یک فرد از عادت تفکر خود است. استفاده از راهبردها، نیز شامل خزانه رو به رشد راهبردهای فرد برای یادگیری، مطالعه، کنترل هیجانات و پیگیری اهداف این راهبردها است. انگیزش مداوم، سومین مؤلفه یادگیری خودتنظیم است؛ زیرا یادگیری نیازمند انتخاب و تلاش مداوم است.
زیمرمن(۱۹۹۰) معتفد است که فراگیران خودتنظیمی از نظر شناختی، انگیزشی و رفتاری، فرایندهای یادگیری خود را آغاز و هدایت میکنند.
از نظر وی همه تعاریف مربوط به یادگیری خودتنظیمی در برگیرنده دو مؤلفه عمده میباشد:
۱- فراگیران خودتنظیم از تأثیر راهبردهای خاص برنتایج یادگیری آگاهند.
۲- برای کاربست این راهبردها در اکتساب اهداف آموزشی، تمایل و انگیزه دارند.
جدای از الگوها و تعاریف متعدد از خودتنظیمی، عوامل دخیل اصلی چون هدفگذاری، خودپایی، فعالسازی اهداف و استفاده از آن ها، شناسایی تضادها، خودارزیابی، گرفتن پسخوراند از عملکرد خود،خودکارآمدی، مهارتهای شناختی و تعیین حدود فرایند خودتنـظیمی را توصیف میکند(کارولی[۵۱]، ۱۹۹۳، به نقل از مصطفایی، ۱۳۸۷).
در نهایت، با توجه به آنچه ذکر شد، هر تعریف صرف نظر از چشم اندازهای مختلف، ویژگیهای مشترکی را مطرح میکند. به طور کلی، در همه تعاریف و دیدگاهها، خودتنظیمی به فرایندی که به موجب آن دانشآموزان به طور فعال و مستمر شناختها، رفتارها و تلاش هایشان را به نحو منظمی در جهت دستیابی به اهداف هدایت میکنند، اشاره دارد.
ویژگی یادگیرندگان خودنظم جو:
زیمرمن,(۲۰۰۲)در توصیف جنبههای مهم خودتنظیمی و نحوه تغییر آن ها در نظریه های مختلف یادگیری بر این جنبه اشاره دارد که دانشآموزانی که از راهبردهای خودتنظیمی نفع میبرند، کسانی هستند که از وجود چنین راهبردهایی آگاه هستند و تواناییهایشان را برای رسیدن به اهداف مطلوب یا بخشی از اهداف مشخص شده در فعالیت یادگیری افزایش میدهند. دانشآموزان به هنگام درگیری در یک تکلیف بر یادگیری خودشان نظارت میکنند، سطح فعلی پیشرفتشان را تفـسیر میکنند و راهبـردهایی را که به آنان برای گرفتن نتیجه موفق از تکلیـف کمک میکند، انتـخاب مینمایند(والکایری[۵۲]، ۲۰۰۶).
توانایی خود سازماندهی وخودتنظیمی به فرد امکان میدهد تا بر رفتارهایش کنترل و نظارت داشته باشد؛ یعنی، رفتارهایش را ارزیابی کند، آن ها را با معیارهای خود بسنجد و در مورد شخص خود، تقویت و تنبیه اعمال کند. شخصی که نتیجه ارزیابی از خودش مثبت است، خود را کارآمد تشخیص میدهد و با علاقه و پشتکار به انجام کارها میپردازد. زیرا، معتقد است که میتواند پیشرفت بیشتری کسب کند. همچنین، کسی که از نتایج خودسنجیاش خیلی راضی نیست،الزاماً سطح خودکارآمدی و انگیزهاش را برای کوششهای بیشتر کاهش نمیدهد، به شرط آنکه، بر این باور باشد که توانایی موفق شدن را دارد، اما روشی که تاکنون به کار بسته نادرست بوده است(بندورا، ۱۹۸۶، ترجمه سیف، ۱۳۸۹).
شانک[۵۳](۲۰۰۵) معتقد است،اینگونه دانشآموزان میتوانند فرایندهای خودسازماندهی یا خودتنظیمی را از راه سخت کوشی، استقامت و انتخاب راهبردهای یادگیری دیگر و نیز کمک گرفتن از معلمان و دوستان تغییر دهند.
پژوهشهای که در این زمینه انجام گرفته است به تعامل راهبردهای شناختی، فراشناختی و انگیزشی در یک ساختار منطقی تأکید کردهاند؛ بدین معنا که، مشارکتکنندگان در یادگیری به طور فراشناختی، انگیزشی و رفتاری در فرایند یادگیری فعال هستند. یادگیرندگان خودنظم جو،در طی مراحل مختلف یادگیری، به طور فراشناختی به برنامهریزی، سازماندهی، خودآموزی و خودنظارتی میپردازند. به طور انگیزشی آن ها خودشان را به عنوان شایسته، خودکارآمد و خودمختار تلقی میکنند. آن ها به صورت رفتاری، برای یادگیری بهینه به انتخاب، ساختن و ایجاد محیط میپردازند(مارتینزپونز[۵۴]، ۱۹۹۰).