رویکردهای ارتباطی اغلب با سه فرض اساسی به بررسی ازدواج و روابط زناشویی میپردازند:
– تعارضهای زناشویی غیر قابل اجتنابند، هدف درمانهای ارتباطی حذف کامل این تعارضها نیست بلکه تلاش میکنند تا به آن ها جهت دهند و آن ها را در مسیرهایی سازنده به کار اندازند.
– ارتباط در دو سطح کلامی و غیر کلامی روی میدهد و یکی از دلایل اصلی بروز اختلافهای زناشویی، ناهماهنگی پیامهایی است که به طور همزمان توسط این دو سطح منتقل میشوند.
– همسران در شیوه های برقراری ارتباط با یکدیگر تفاوت دارند (سهرابی، ۱۳۸۲).
در کل ، یک فرض عمومی این بوده است که علّت بسیاری از مشکلات ارتباطی زناشویی، مهارتهای ارتباطی ناکارآمد از طرف همسران میباشد و مطابق با این دیدگاه ادونوهیو و کراچ[۱۶۹] در ۱۹۹۶ بیان کردند که آموزش ارتباط به عنوان کوششی جهت ترمیم رابطه مسئله دار، مولّفهای مهم در بسیاری از رویکردهای درمان زناشویی است. (بورلسون و دنتون[۱۷۰]، ۱۹۹۷). ارتباط با همسر جنبه مرکزی زندگی عاطفی و اجتماعی یک شخص است و نارضایتی، به توانایی زن و شوهر برای برقراری روابط رضایتمندانه با بچه ها و سایر اشخاص خارج از خانواده آسیب میرساند(معتمدین، ۱۳۸۳؛ نقل از میکائیلی، ۱۳۹۱)
تانن[۱۷۱] در مورد تفاوت بین شیوه های ارتباط برقرار کردن زنان و مردان موارد ذیل را بیان میدارد :زنان گفت وگو را به عنوان یک وسیله برای ایجاد صمیمیت میبینند، در حالی که مردان آن را به عنوان یک فرصت برای اثبات پایگاهشان و رقابت بر شرکای محاورهای خود میدانند. زنان حفظ و تداوم گفت وگو را ضروری و مهم میدانند و به همین دلیل، با سکوت نمودن تا پایان صحبت دیگران و تشویق نمودن آن ها به ادامه صحبت و پرسیدن سؤالات، به گفت وگو ادامه میدهند. از سوی دیگر، مردان چنین حمایتهایی را وسایلی ضعیف و سست میدانند و ترجیح میدهند تاکتیکهای قویتری را مانند اظهارنظر کردن و قطع کردن صحبتهای دیگران به کار ببرند. الگوهای جنسیتی مربوط به تصمیمگیری و حل مشکل از دیدگاههای وسیعتری درباره هدف ارتباط سرچشمه میگیرند. زنان در تصمیمگیریها به دنبال توافق و اتفاق نظر هستند؛ زیرا هدف اولیه آن ها حفظ پیوند عاطفی بین شرکا میباشد، ولی مردان به منظور تصمیمگیری سریع تر و کسب نتایج تعیینکننده و سرنوشت ساز، از فرد قدرتمندی کمک میگیرند. در پاسخ به نیازها، علایق و مشکلات یکدیگر، مردان احتمالاً بیشتر راه حلها یا عملهای ممکن را پیشنهاد میکنند، در حالی که زنان احتمالاً بیشتر با سهیم شدن در احساسات و تجربیاتی مشابه، همدردی و دلسوزی را ابراز میدارند و بدین سان، صمیمیتی را که هدف آن ها از ارتباط و گفت وگوهاست، ایجاد مینمایند. جانگری[۱۷۲] معتقد است که نیازها و خواستههای اصلی زن و مرد متفاوتند و این خواسته ها و نیازها را به صورت ذیل متمایز میسازند. منظور از «متمایزسازی[۱۷۳]» آن است که خواستهها و نیازهای مذبور برای هر یک مهم ترین میباشد: ۱- زن به احترام، و مرد به قدر دانی نیاز دارد. ۲- زن به درک، و مرد به پذیرش نیاز دارد. ۳- زن به توجه و مرد به اعتماد نیاز دارد. ۴- زن به صمیمیت، و مرد به تحسین نیاز دارد. ۵- زن به اعتبار، و مرد به تأیید نیاز دارد. ۶- زن به اطمینان خاطر، و مرد به تشویق نیاز دارد(رفیعی، ۱۳۸۰).
۴- تقابل[۱۷۴]
یک منبع بسیار با اهمیت رضایتمندی در ازدواج عبارت است از پاداشهایی که طرفین به یکدیگر میدهند. زن و شوهرهای شادکام در عوض پاداشهایی که از یکدیگر دریافت میکنند به همدیگر پاداش میدهند، اما رفتارهای تنبیه کننده طرف مقابل را نادیده میگیرند. آن ها در مورد رفتار خوب تقابل دارند اما رفتار ناخوشایند طرف مقابل را تلافی نمیکنند، بر عکس، زوجهای ناراضی رفتار پاداش دهنده یکدیگر را نادیده میگیرند اما دائماً با تنبیه کردن رفتار نامطلوب طرف مقابل، دست به مقابله به مثل میزنند. (ساپینگتون، ۲۰۰۳) به عبارت دیگر تعاملها در زوجهای گرفتار، اغلب با رفتار منفی متقابل مشخص میشود. اگر یکی از طرفین، رفتاری منفی از خود نشان دهد، طرف دیگر نیز پاسخی شبیه آن میدهد و بدین ترتیب، زنجیره تعامل منفی پیش رونده آغاز میشود (اشمالینگ و همکاران[۱۷۵]، ۲۰۰۴). در مطالعهای که جانسون(۲۰۰۰) بر اساس نظر گاتمن با موضوع تفاوتهای رفتاری بر روی زوجهای پریشان و عادی انجام داد، نتایج نشان داد که زوجهایی که گرایش دارند تا بر جنبههای مثبت همسر تمرکز کنند و روی جنبههای منفی تمرکز کمتری کنند، زندگی شادتر، رضایت بیشتر و روابط پایدارتری دارند. یافته دیگر تحقیق جانسون آن بود که غلبه نسبت رفتارها و افکار منفی بر مثبت، باعث تیرگی رابطه و اضمحلال تدریجی آن میشود؛ همچنین این تحقیق نشان داد هنگامی که شوهر نفوذ همسرش را میپذیرد و قدرتش را با او شریک میشود این رفتار به رابطه پایدارتر منجر میشود(کاظمی و همکاران، ۱۳۹۰).
۵-مهارتهای حل مسئله[۱۷۶]
تعارض محصول الزامی زندگی مشترک است (برنشتاین و برنشتاین،۲۰۰۴) بین دو نفر همیشه احتمال اختلاف نظر وجود دارد و شیوه اداره و حلّ اختلافها با شادکامی ازدواج ارتباط دارد (ساپینگتون، ۱۳۸۲). ظرفیت قبول اختلاف، نشانه صمیمیت و نشانه یک خانواده سالم است. اختلاف سالم و خوب، سازنده است، ولیکن در خانواده های مسئلهدار، مسایل را انکار میکنند یا میپذیرند که با هم مخالفت نکنند، یا لب از سخن فرو میبندند و منزوی میشوند (برادشاو[۱۷۷]، ۱۹۹۳). زوجهای ناراضی ظاهراًً مشکل را نادیده میگیرند. اما این زوجها، مشکلات خود را از یاد نمیبرند، در عوض آن ها را همچون سندی لاک و مهر شده حفظ میکنند تا بعدها در یک مشاجره بزرگ مجدّداً آن را به جریان بیندازند (ساپینگتون، ۲۰۰۳). این در حالی است که در خانواده های دارای کارکرد خوب، زوج ها نه تنها به وجود تعارض زناشویی اذعان دارند بلکه این تعارض و مشکلات به شیوه موثّری حل میشوند (گریف، ۲۰۰۰،نقل از گنجی ۱۳۸۴).
۶-عوامل شناختی