۲-۳چشم اندازهای پرخاشگری و مبانی نظری آن
چرا آدمی پرخاشگر می شود ؟ چرا برخی از افراد وحشی گری های بی همتایی حتی در مقابل افراد هم نوع خود دارند؟ چرا برخی از افراد در مقابل برخی محرکهای محیطی رفتارهای ناگهانی و تکانشی شدیدی از خود نشان میدهند، در صورتی که بسیاری از افراد در مقابل همان محرکها واکنش خفیفی از خود نشان میدهند. محققان و دانشمندان سالهاست که چنین سوالاتی را تعمق میکنند و تبیین های ضد و نقیضی در پاسخ به این سوالات ارائه دادند(بارون[۳۹]، ۱۹۹۱). در ذیل سعی می شود به اجمال ، به دید گاه های مختلف در این زمینه اشاره گردد.
۲-۳-۱ نظریه های زیست شناختی
بسیاری از محققان ، مبانی زیستی پرخاشگری را مورد بررسی قرار دادند. مطالعاتی که در این زمینه انجام گرفته در سه حوزه میباشد:
مغز، هورمونها و توارث. ادلسون[۴۰](۲۰۰۴). با تحقیقاتی که در مراکز مغزی داشته است ، نشان داده است تحریک یا تخریب برخی از مراکز مغز حیوان مانند هیپوتالاموس ، بادامه و دستگاه کناری اثر مستقیمی بر پرخاشگری دارند. او در تحقیقات خود متوجه شد، تحریک برقی ملایم ناحیه خاصی از هیپوتالاموس موجب رفتار پرخاشگرانه، حتی کشتار در حیوانات می شود. اتکینسون و همکاران، ۱۹۸۳( به نقل از براهنی و همکاران، ۱۳۷۸) اشاره میکنند ، وقتی هیپوتالاموس گربه توسط الکترودهایی تحریک شود، حیوان فیف میکند، موهای بدنش راست میایستد، مردمک چشمهایش فراخ می شود و به موش یا شی که در قفس او باشد، حمله میبرد. تحریک ناحیه دیگری از هیپوتالاموس، رفتاری کاملاً متفاوت به وجود می آورد. یعنی به جای نشان دادن پاسخهای خشم آگین ، گربه با خونسردی و دزدانه به سوی شکار می رود و موش را می کشد. سو و همکاران (۱۹۹۰) بر این باوراست که فعالیت در قسمت راست پیشانی موجب هیجانهای منفی از جمله رفتارهای پرخاشگرانه می شود.
دسته دیگر تحقیقات نقش هورمونها را در ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه متذکر شدند. ادلسون (۲۰۰۴) در تحقیقات خود مشخص ساخت، کمبود سروتونین و افزایش بیش از حد تستوسترون باعث رفتارهای پرخاشگرانه می شود. این محقق نشان داد، افرادی که میزان تستوسترون در آن ها زیاد بوده است ، نسبت به کسانی که میزان تستوسترون در آن ها کمتر بوده از میزان بالاتری از رفتارهای پرخاشگرانه برخوردار بودند.
آلبرت ۱۹۸۶ و برین۱۹۹۴ ( به نقل از بارون، ۱۹۹۱) در تحقیقات خود تستوسترون را عامل ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه دانسته اند. این دو دانشمند بر این باورند، از آنجا که تستوسترون را بیضه ها تولید میکنند ، در نتیجه حیوانی که اخته می شود، بسیار آرام و کمتر پرخاشگر می شود. همچنین این دو دانشمند مشخص ساختند، سطح پرخاشگری حیوانات ماده، که به آن ها تستوسترون تزریق می شود به طور معنی داری افزایش مییابد. این مشاهدات هم در مورد حیوانات و هم در مورد زنانی که برای تغییرات جنسیت خود تحت درمان هورمونی قرار گرفته اند ، صادق میباشد.
برم و کاسین(۱۹۹۶) در تحقیقات خود مشخص ساختند، افرادی که از سطح پایینی از انتقال دهنده عصبی سروتونین برخوردارند، میزان رفتارهای پرخاشگرانه در آن ها بیشتر میباشد. پاره ای دیگر از محققان نقش توارث را در ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه، دخیل دانستند و معتقدند پرخاشگری از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد. تحقیقات در این زمینه در حوزه دوقاوهای یکسان و فرزند خوانده ها انجام گرفته است.
تحقیق کریستین سن[۴۱] و مدینک[۴۲] ۱۹۷۴( به نقل از فرید من[۴۳] ، ۱۹۸۵) در دو قلوهای یکسان و عادی و فرزند خوانده ها نشان داده است، رفتارهای پرخاشگرانه در دوقلوهای یکسان در مقایسه با دوقلوهای عادی بیشتر میباشد و همچنین میزان رفتارهای پرخاشگرانه در فرزند خوانده ها بیشتر شباهت به والدین زیستی خود دارند تا والدین اجتماعی خود.
در کل علرغم تحقیقاتی که درباره مبانی زیستی رفتارهای پرخاشگرانه انجام گرفته ، بسیاری از محققان بر این باورند، با این تحقیقات نمی توان به روابط علت و معلولی پی برد. یعنی به طور یک طرفه نمی توان قضاوت کرد که مراکز مغزی، هورمونها و توارث علت مستقیم رفتارهای پرخاشگرانه میباشند. برم و کاسین(۱۹۹۶) و بارون(۱۹۹۱) خاطر نشان ساختند، در پستانداران رده های بالاتر، رفتارهای پرخاشگر تحت تأثیر قشر مخ، یادگیری و تأثیرات اجتماعی میباشد و همچنین بین هورمونها و پرخاشگری رابطه دو سویه حاکم است، به طوری که تستوسترون موجب پرخاشگری می شود و پرخاشگری نیز موجب افزایش تستوسترون میگردد یا کمبود سروتونین خون افراد، باعث افزایش پرخاشگری آن ها می شود و پرخاشگری نیز موجب افت سطح سروتونین خون آن ها میگردد.
این نوع یافته ها ترجمان این واقعیت هستند، پرخاشگری نه تنها محصول شالوده های زیست شناختی نمی باشد ، بلکه بایستی در تبیین رفتارهای پرخاشگرانه عوامل دیگری را مد نظر قرار داد.
۲-۳-۲ دید گاه روان تحلیل گری
تبیین دیگری که برای پرخاشگری آدمیان مطرح گردید ، مربوط به نقطه نظری است که بر این باور است، آدمیان و حیوانات به خاطر ماهیتی که دارند، آمادگی برای رفتارهای پرخاشگرانه دارند. مشهورترین چهره های این چشم انداز، زیگموند فروید و کنراد لورنز میباشد. اندیشههای فروید در این زمینه محصول تجارب او بر مراجعان بالینی خود و نظرگاه لورنز ناشی از مطالعات او بر روی حیوانات در محیط طبیعی میباشد(سوفرونیا[۴۴]، ۱۹۸۴).
فروید و طرفدارانش از یک سو بر این باورند، انسان نظامی از انرژی است. ماهیت این نظام طوری است که یا انرژی در آن جریان پیدا میکند، از مسیر اصلی منحرف می شود و یا لبریز میگردد، در همه این موارد مقدار انرژی ثابت است و اگر در یک جهت استفاده شود، انرژی کمی برای استفاده در جهت دیگر باقی می ماند و از سوی دیگر بر این باورند ، انسان ها مانند سایر حیوانات تحت تأثیر غریزه جنسی و پرخاشگری میباشند. فروید در این زمینه میگوید « واقعیتی که در پشت این تمدن قرار دارد ـ و با اشتیاق زیادی انکار می شود ـ این است که انسان ها موجوداتی آرام ، دوست داشتنی و صلح طلب نیستند که وقتی به آن ها حمله شود از خود دفاع نکنند، بلکه میل شدید به پرخاشگری را باید به عنوان بخشی از زندگی غریزی آن ها به حساب آورد(گاردنر[۴۵]، ۱۹۹۴).