۲-۲-۱ سعادت در لغت: لغت شناسان سعادت [۶]را در لغت به معنای خیر و سرور یا نیکویی در امور می دانند. احمدبن فارس در کتاب “معجم مقایس اللغه و مجمل اللغه” به چنین معنایی اشاره میکند: « سعد اصل یدل علی خیر و سرور خلاف النحس و السعد الیمن فی الامور.” سعد اصلی است که دلالت بر نیکویی و سرور میکند بر خلاف نحس ، پس سعد به معنای نیکویی در امور است».(یعقوبی،۱۳۹۲ )«اما سعادت به حسب ریشه لغوی، متضمن مفهوم عون و کمک نیزمی باشد. عرب به کسی که علل و اسباب به کمک او آمده سعید اطلاق میکند ولی به لحاظ عرف به معنی سرور و خوشی و آسایش است. نقطه مقابل سعادت، شقاوت است که به حسب ریشه لغوی ونیز مفهوم عرفی به معنای تعب و رنج و مشقت میباشد.» (رمضانی ،۱۳۸۷ :۳۸۴)
۲-۲-۲سعادت در اصطلاح : «در نظر ابتدایی به نظر میآید که سعادت و شقاوت مفهومی روشن دارند و نیازی به تعریف و مشخص نمودن حد برای آن ها نیست. اما در صورتی که به تعاریف ذکر شده درباره آن ها دقت شود این نتیجه به دست میآید که مفاهیم این دو نظری است و رسیدن به یک معنای درست و مشترک میان همه مکاتب امری ناشدنی است، برخی از محققان معاصر نیز به مشکل بودن تعریف سعادت اشاره داشته اند.» (مطهری به نقل از رمضانی، ۱۳۸۷)
در طول تاریخ درباره اصطلاح سعادت تحلیل های متفاوتی ارائه شده است که برخاسته از جهان بینی های متفاوت و ناشی از بینش افراد به انسان و اخلاق است. برخی از افراد که جهان بینی و بینش آن ها تابع لذت وکامجویی دنیا است ، سعادت را نیز بر اساس آن رسیدن به لذت بیشتر تعبیر میکنند و آن ها که دارای بینشی عمیق تر هستند معنایی فراتر از لذات مادی را برای این واژه در نظر می گیرند.به رغم همه تفاوتهایی که در تحلیل و تفسیر سعادت وجود دارد اکثر فیلسوفان و اندیشمندان در این نکته اتفاق دارند که سعادت ، مطلوب نهایی و کمال واقعی انسان است و اینکه همه انسانها طالب سعادت بوده و به سوی آنچه سعادت می پندارند در حرکتند. اما می توان بر اساس تعریف علامه نراقی چنین بیان کرد که:« سعادت عبارت است از این که هر فردی با اعمال، حرکت ارادی و افعال اختیاری خود، به همان کمالی که خداوند متعال در فطرت و ذات او قرار داده برسد. یعنی همان کمال نوعی که مخصوص نوع انسان است.» (یعقوبی،۱۳۹۲)
۲-۲-۳ سعادت در آرای فلاسفه غرب
نخستین تفسیر از سعادت را «سقراط» و «افلاطون» به دست داده اند. سقراط اولین کسى بود که اهمیت تحلیل معناى خیر، حق، عدالت و فضایل و تفکیک معیارهاى توصیف این مفاهیم را شناخت. سقراط با طرح پرسشهایى درباره این مفاهیم، اساس فلسفه اخلاق را پى ریخت. ارزندهترین خیر یا سعادت حقیقى در تعالیم اخلاقى سقراط و افلاطون همان «حکمت» است; یعنى اگر کسى بداند چگونه باید در هر حال و مناسبتى عمل کند، او خلاف آن را عمل نخواهد کرد. و اگر کسى نداند چه باید بکند یا چه رفتارى را انجام دهد، عملى را که از روى جهل و نادانى انجام دهد، چنین کسى به رذایل اخلاقى دچار مىشود و به سعادت دست نمىیابد. افلاطون خیر اعلا یا سعادت انسان را شامل معرفتخدا مىداند .
«دومین تفسیر از سعادت – که ارسطو آن را ارائه داده – تفسیر غایتانگارانه او است. سعادت غایت و برترین و بالاترین و کاملترین غایتى است که همگان در جست و جوى آناند. ارسطو بر خلاف سقراط و افلاطون که معیار وصول به فضیلت و سعادت را معرفت مىدانند و تفسیرى که از سعادت به دست مىدهند تفسیرى متافیزیکى است، معیار وصول به خیر و سعادت را در مطالعه تجربى و روانشناسى و سیاست پى مىگیرد و تصویرى که از مفهوم سعادت ارائه مىدهد بیشتر جنبه عقلانى و تجربى دارد تا متافیزیکى. »(لطیفی،۱۳۸۷) وى در کتاب اخلاق نیکوماخوس که مهمترین کتاب اخلاقى او است، مىنویسد: «هر شخصى مىپذیرد که اولا سعادت بالاترین خیر انسانى است و ثانیاً، سعادت به معناى زندگى و رفتار خوب است. اما در این که چه نوع زندگى و رفتار، خوب محسوب شود، اختلاف نظر وجود دارد» … سعادت عبارت است از تامین بیشترین خیر و اعلا درجه خیر آدمى. خیر اعلا از نظر ارسطو، سعادت است و سعادت به فعالیتى مستمر بر طبق بهترین و کاملترین فضیلت تعریف شده است که با مقدار کافى از خیرهاى جسمانى و خارجى هم چون تندرستى و ثروت تکمیل مىشود. (حسینی،۱۳۸۹)
پس از این زنون که موسس مکتب رواقی بود و خود را از پیروان سقراط میدانست، در مورد سعادت با او هم رأی بود و معتقد بود فضیلت برای سعادت کافی است و فضیلت عبارت از نوعی معرفت و تجربه است. سومین تفسیر از سعادت را مکتب لذت گرایان ارائه داده بودند که غایت زندگى را لذت مىپنداشتند. «اپیکور لذت را غایت زندگی میدانست و معتقد بود که هر موجودی از اساس خواهان لذت است و سعادت را در لذت میدانست و لذت را ملاک و مقیاس داوری، البته مراد او از لذت ، لذت زودگذر و احساسات فردی نیست، بلکه لذتی است که در تمام طول زندگی دوام دارد.»(رمضانی،۱۳۸۷: ۳۸۹) در مقابل لذتگرایان، «کلبیان» تفسیرى دیگر از سعادت به دست داده اند. مکتب کلبیون که منتسب به «آنتیس تنس» (۴۴۵- ۳۶۵ ق. م) است، راه رسیدن به فضیلت و سعادت را بىنیازى و استقلال روانى و آزاد بودن از همه چیز مىداند; چون نیازمند، به هر چیز تعلق خاطر پیدا مىکند و موجب مىشود انسان هنگام از دست دادن آن دچار اضطراب و ناراحتى شود. پس از آن آگوستین قدیس (۳۵۴- ۴۳۰ م) در این باور که، دستیافتن به سعادت در این جهان ممکن نیست; زیرا این جا فقط محل آزمایش براى دریافت پاداش اخروى است، با افلاطون هم عقیده مىشود.
بعد از فیلسوفان متاخر قرون وسطى که اندیشه سعادت در نزد آنان بیشتر صبغه ارسطویى داشت، تا قرن هیجدهم، تفسیر خاصى از مفهوم سعادت از سوى هیچ یک از متفکران این دوره به دست نمىآید. اما در قرن هیجدهم و نوزدهم تفسیر نوینى از مفهوم سعادت توسط فلاسفه و دانشیان غرب به دست آمده است. ایمانوئل کانت (۱۷۲۴- ۱۸۰۴م) با ارائه تصویرى جدید از مفهوم سعادت و فضیلت ضمن نقدى بر اندیشه پیشین، بر اندیشه اخلاقى بعد از خود نیز تاثیر شگرفى گذاشت.(لطیفی،۱۳۸۷)
۲-۲-۴ سعادت در آرای فلاسفه اسلامی
در فلسفه اسلامی مسئله کمال و سعادت مطرح است «بوعلی سینا» در «اشارات » و برخی دیگر آن را مطرح کردهاند آنان معتقدند که سعادت از کمال و کمال را از سعادت نمی توان تفکیک نمود. در اصل دیدگاه فیلسوفان مسلمان در خصوص سعادت متاثر از تعالیم دینی است و فلاسفه در زمینه سعادت اختلاف نظر خاصی ندارند و آرای برخی از فیلسوفان یونان با آرای فیلسوفان مسلمان در خصوص سعادت سازگار است. (مطهری،۱۳۸۱)