دیپلماسی عصر پیامبر
دیپلماسی پیامبر را در سه سطح میتوان تحلیل کرد:
الف ـ دیپلماسی با قبایل عرب و یهودیان;
بـ دیپلماسی با دولتهای همجوار;
جـ دیپلماسی با قدرتهای بزرگ ایران و روم.
دیپلماسی با قبایل عرب و یهود
قبیلههای شبه جزیره عربستان
قبیله، گروهی از خانواده های خویشاوندی بود که به دلیل رابطه نسبی و سببی و انگیزه زندگی مشترک در این سرزمین گرد هم آمده و تحت ریاست شیخ قبیله که معمولاً کهنسالترین و یا مقتدرترین عضو قبیله بود، طبق یک سلسله رسمها و سنتها و مقررات عرفی مشترک، اداره میشد. هر قبیله به صورت یک جامعه سیاسی بود.
حاکمیت در قبیله، در قدرت و نفوذ شیخ و رئیس قبیله خلاصه میشد. رئیس قبیله مسئولیت و اختیارات اجرایی را آن چنان که در نظامهای سلطنتی متعارف است، بر عهده داشت. بستن پیمان، اعلان جنگ، مجازات متخلفین، پذیرایی از تازه واردان، و ارسال پیام و مذاکره با رؤسای دیگر قبایل به عهده شیخ قبیله بوده است.[۵]
آنچه آمد، در اثبات این مدعا بود که قبایل هر یک به مثابهی یک دولت بودند و روابط پیامبر با آن ها، بخشی از روابط بینالمللی ایشان محسوب میشد. شبه جزیره عربستان شامل بخشهای نجد،[۶] حجاز، یمن، عدن، حضرموت و یمامه میشد. در حجاز بجز شهرهای مکه، مدینه و طائف، بقیه مناطق مسکونی اعراب، در اختیار قبایل بود و در شهرهای نامبرده نیز نظام قبیلهای حاکم بود.[۷]
مکه در میان مناطق قبایل نشین حجاز موقعیت خاصی داشت. وجود یک چشمهی همیشگی آن را قابل سکونت کرده بود؛ اما از همه مهمتر، وجود خانه کعبه که از قداست خاصی برخوردار بود، اهمیت این شهر را دو چندان کرده بود؛ زیرا علاوه بر جنبه معنوی آن، به دلیل حرام بودن جنگ در حرم، این شهر از امنیت و آرامش خاصی برخوردار بود. شهر مکه به عنوان یک واحد مستقل سیاسی برای خود کشوری آزاد بود که سیادت آن در دست قریش بود. قریش با در دست داشتن کعبه، بر تعداد زیادی از قبایل عرب نفوذ کامل داشتند؛ زیرا در کعبه ۳۶۰ بت نصب شده بود که هر کدام متعلق به یک قبیله بود و قریش عهدهدار نگهداری بتها و تأمین وسایل و راههای آمد ورفت زوار بودند.[۸]
طائف نیز شهری ییلاقی بود وگفتهاند ییلاقگاه اشراف مکه بوده و تحت نفوذ یک قبیله یعنی بنیثقیف بوده است.
شهر یثرب (مدینه) نیز از دو قبیلهی اوس، و خزرج و سه طایفهی یهودی تشکیل شده بود و دیگر قبایل نیز در بیابانها به سر میبردند.
آن طوری که مورخان و سیرهنویسان عرب نوشتهاند، قبایل عرب ساکن در جزیره العرب، مقارن ظهور اسلام، فاقد دولت واحد مقتدر مرکزی بوده و هر قبیلهای تشکل و نظام اداری ـ اجتماعی خاص خود را داشت. واحدهای قبیلهای به صورت دولتهای کوچک محلی که شباهت به نظام ملوک الطوایفی داشتند، نظام اجتماعی و سیاسی خود را اداره می کردند. در واقع هر قبیلهای به صورت جامعهای سیاسی بود و از عناصر عمده تشکیلدهنده دولت (جمعیت متشکل، قدرت سیاسی و نوعی حکومت) برخوردار بود و سرزمین قبیله نیز گاه شناور و گاه به صورت ثابت و طبق اراده شیخ تعیین میگردید».
با توجه به نظام ویژه قبیلهای حاکم بر جزیره العرب، پیامبر استراتژی برقراری روابط حسنه با تمام واحدهای سیاسی قبیلهای را در پیش گرفت و کوشید همه قبایل را تحت نظام سیاسی واحد گرد آورد. بجاست که نقطه آغاز دیپلماسی پیامبر پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه را خود پیمان مدینه بدانیم. گرچه در این پیمان، توجه اساسی بر شکلگیری روابط و ساماندهی نظام سیاسی در داخل حکومت اسلامی معطوف شده، اما با وجود آن، اصول روابط خارجی پیامبر را حداقل در برخی موارد مانند یهودیان نیز تبیین کردهاست. در این پیمان، روابط مسلمانان با یهودیان، بر اصل احترام متقابل، آزادی در عقاید و آداب و سنن، عدم تعرض به یکدیگر، عدم همپیمانی با دشمنان یکدیگر، و بالاخره همکاری با طرفهای قرارداد در صورت مورد حمله قرار گرفتن، استوار گردیده بود.[۹]
در روابط با مکه، پیامبر با توجه به مفهوم آیه جهاد، (حج/۳۸ـ ۴۰) سیاست «اعمال فشار» بر مکه را که او و یارانش در گذشته تحت فشار و اذیت آنان قرار گرفته بودند و هنوز هم ادامه داشت، در پیش گرفت. سیاست پیامبر در اینجا بر محاصرهی اقتصادی مکه به منظور ایجاد تغییر در سیاستهای خصمانه قریش متمرکز شده بود. همچنین پیامبر با اعزام دستههای مسلح به مسیر کاروانهای تجارتی مکه، قدرت و نیروی رزمی و تهاجمی دولت مدینه را به نمایش میگذاشت. میتوان گفت هدف از این سیاست، درگیری و جنگ نبوده است؛ زیرا در سریههایی که رسول خدا اعزام فرمود، هیچ درگیری در نگرفت و بلکه در همه موارد، دو گروه بدون هیچ گونه درگیری و به صورت مسالمتآمیز از یکدیگر جدا شدند و تنها در یک مورد در سریه عبیده بن حارث، سعد بن ابی وقاص به سوی دشمن تیر انداخت.
دیپلماسی پیامبر پس از سال پنجم هجری تحرک بیشتری پیدا کرد؛ چون پیامبر در این زمان ابتکار عمل را در دست گرفته و روابط با قبایل عرب را که تا کنون حاکمیت مدینه را نپذیرفته بودند، سرعت بخشید. اولین هدفی که پیامبر در این مرحله انتخاب کرد و بسیار مهم و استراتژیک بود، ایجاد رابطه دوستانه با مکه بود که مهمترین شهر در تمام سرزمینهای عربی به شمار میآمد. پیامبر، اولین تماس سیاسی را از طریق بدیل بن ورقای خزاعی با قریش برقرار کرد و به آنان چنین پیام فرستاد: «ما برای جنگ با کسی نیامدهایم برای عمره آمدهایم قرشیان از جنگ به جان آمده اند و اگر خواهند مدتی معین کنیم و مرا با دیگران واگذارند که اگر دین من غلبه یافت و اگر خواستند بدان درآیند و اگر نخواهند، به خدایی که جان من در فرمان اوست با آن ها در کار دین خویش جنگ میکنم تا جان بدهم یا فرمان خدای روان شود.»[۱۰]
پس از این پیام، تبادل هیاتها و گفتگو برای دستیابی به راهکاری غیر از جنگ آغاز شد. این گفتگوها بسیار حساس و مهم تلقی می شد و دو طرف که در گذشته همواره در حالت جنگی بسر میبردند و تا آن زمان دو جنگ بدر و احد را پشت سر گذاشته بودند، برای نخستین بار زبان دیپلماسی را بر شمشیر ترجیح دادند. پیامبر در انتخاب روابط مسالمتآمیز با قریش پیشگام بود. او همان طوری که در مدینه بر موضع غیر جنگی پافشاری داشت، در حدیبیه نیز تا آخر از آن دفاع کرد و مانع از بروز تشنج و تیرگی روابط گردید; از این رو برخی محققان اسلامی واقعهی حدیبیه را در ردیف «مغازی» نشمرده و گفتهاند: «واقعهی حدیبیه یا صلح حدیبیه یک امر سیاسی، دیپلماتیک و دوراندیشانه بود و به هیچ صورت نمیتوانست غزوه باشد.»[۱۱]
نتایجی که از پیمان صلح حدیبیه به دست آمد، بسیار مهم و حیاتی بود؛ به طوری که خداوند در بزرگداشت آن، سورهی فتح را نازل کرد و به پیامبرش مژدهی پیروزی بزرگی را داد: «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا» (فتح/۱). این پیمان دستاوردهای زیر را برای مسلمانان در پی داشت:
۱ـ امنیت ده ساله که فرصتی را برای فعالتر شدن سیاست پیامبر در سایر نقاط فراهم میکرد;
۲ـ به رسمیت شناخته شدن اقتدار سیاسی پیامبر و دولت او در مدینه;
۳ـ ایجاد روابط مستقیم با مردم مکه و دعوت آنان به اسلام;