به اعتقاد اریکسون آشفتگی هویت فرد در خلال شکل گیری هویت احتمال دارد شدیدتر از هر زمان دیگر چه در گذشته و چه در آینده باشد و فرد از نوعی سردرگمی و آشفتگی نقش ها رنج ببرد، این حالت سبب می شود وی احساس کند منزوی، تهی مضطرب و مردد شده است. بنابرین زمانی که فرد یا جامعه از عناصر هویت ساز خویش مانند دین، زبان، نژاد، قومیت و فرهنگ آگاهی نداشته باشد و یا عناصر هویتی جایگاه خود را به عنوان شاخص های شناخت یک جامعه از دست بدهد و عناصر دیگر نیز به جای آن ها شناخته نشده باشد، فرد یا جامعه با بحران هویتی مواجه می شود (اکبری، ۱۳۸۷).
در واقع کسانی که نمی توانند به هویت دست یابند گفته می شود که بحران هویت را تجربه میکنند. آن ها ممکن است از مسیر زندگی بهنجار (تحصیل، شغل ، ازدواج، دور شوند، و شاید با ارتکاب به جرایم، اعتیاد به مواد مخدر یا سایر رفتارهای نا مطلوب اجتماعی، هویت منفی را جستجو کنند (شولتز[۱۴] و شولتز، ۲۰۰۵،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۶)
۲-۱۵٫پیامدهای فقدان هویت
بسیاری از افراد، هنگامی که دچار بحران هویت میشوند، احساس پوچی، از خود بیگانگی، تنهایی و غربت میکنند، حتی گاهی به دنبال هویت منفی میگردند، هویتی درست برخلاف آنچه جامعه و اولیا برای آن ها در نظر گرفته است. بسیاری از رفتارهای ضد اجتماعی و ناسازگارانه نوجوان را می توان از این دیدگاه توجیه نمود. آثار و تبعات بعدی فقدان هویت را می توان در پدیده هایی، همچون مسئولیت گریزی، دلزدگی و بی تفاوتی جستجو کرد زیرا به طور طبیعی کسی که نتوانسته پاسخی برای سئوالات اساسی خویش بیابد، در حقیقت انگیزه ، ای هم برای پرداختن به وظیفه خویش در قبال دیگران نخواهد داشت. دلیل روشن آن هم، فاصله ای است که میان ارزش های فرد و جامعه به تدریج وجود خواهد آمد. ارزش های فرد، متمایل به انزوا و دوری از جمع وارزش های جامعه مبتنی بر مسئولیت در مقابل جمع میباشد (شرفی، ۱۳۸۰ ).
۲-۱۶٫راه های ایجاد هویت سالم در نوجوانان
با ایجاد ارتباط صمیمانه و آزاد می توان هم حمایت عاطفی و هم آزادی پیدا کردن ارزشها و هدفها را برای نوجوان فراهم کرد. با فراهم کردن بحث هایی در خانه و مدرسه می توان تفکر سطح عالی را در نوجوان ترغیب کرد و این شرایط موجب می شود تا نوجوان با یک انتخاب منطقی و اختیاری از بین عقاید وارزش های متضاد مناسب ترین را انتخاب کند. ایجاد فرصت هایی برای مشارکت در فعالیت های فوق برنامه و برنامه های آموزش شغلی، به نوجوانان این امکان را میدهد تا دنیای کاری بزرگسالان را کاوش کنند و اختصاص فرصت هایی برای صحبت کردن نوجوان با بزرگسالان که به رشد هویت رسیده اند، الگوها و توصیه هایی را برای کسب هویت در اختیار آن ها میگذارد که نوجوانان به کمک آن ها میتوانند در یابند چگونه مسائل هویت را حل کنند.(برقی ایرانی، ۱۳۸۷).
۲-۱۷٫تعاریف شادکامی
شادکامی که هدف مشترک همه افراد است و همگی برای آن تلاش میکنند، عبارت است از ارزشیابی که فرد از خود و زندگی اش دارد(باس۱،۲۰۰۰).
اغلب مردم آن چه را که در رابطه با زندگی شان اتفاق می افتد، خوب یابد ارزیابی میکنند و طبیعاً آن ها قادر به قضاوت در مورد زندگی خود هستند . آن ها تقریباً همیشه هیجانات و خلقیاتی را تجربه میکنند که یا مؤلفه ای خوشایند دارند که منجر به یک واکنش مثبت می شود و یا مؤلفه ای ناخوشایند دارد و واکنش منفی را می طلبد. بنابرین همواره سطحی از شادکامی ذهنی۲ [۱۵]بر زندگی مردم حاکم است، حتی اگر به طور هشیارانه به آن نپردازد (مظفری، ۱۳۸۲).
اصطلاح شادمانی ذهنی که مترادف با «شادکامی» به کار می رود (میرز و دنیر، ۱۹۹۵ به نقل از لیمبومیرسکی۳، ۲۰۰۵)، دارای سه مؤلفه اولیه میباشد، رضایت از زندگی، عاطفه خوشایند و عاطفه ناخوشایند . هر یک از این سه مؤلفه مهم میتواند به نوبت به تقسیمات فرعی تجزیه شود، رضایت کلی میتواند به رضایت از حوزه های گوناگون زندگی از قبیل تفریحات، عشق، ازدواج، دوستان و … تقسیم شود. عاطفه خوشایند میتواند به هیجانات ویژه ای از قبیل لذت، محبت و غرور تقسیم شود و بالاخره عاطفه ناخوشایند میتواند به هیجانات و خلقیات ویژه ای از قبیل شرم، گناه، غمگینی ، خشم و اضطراب مجزا شود.(دنیرو بیسواس، دنیر، ۲۰۰۰).
ارزیابی شخصی از خود ممکن است به شکل شناختی باشد مثلاً ، هنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود یا جنبه هایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه می نشیند. ارزیابی شخصی ممکن است به شکل عاطفی نیز باشد (تجربه هیجانات و خلقیات ناخوشایند و خوشایند مردم در مواجه با زندگی خود). بنابرین، گفته می شود اگر شخصی رضایت از زندگی و غالباً خوشی را تجربه کنند و فقط گاه گاهی هیجاناتی مثل غمگینی و خشم را تجربه نماید دارای شادکامی بالا خواهد بود و بر عکس، اگر از زندگی خود ناراضی است و خوشی و علاقه اندکی را تجربه نماید و هیجانات پیوسته منفی، مثل خشم و اضطراب را احساس نماید دارای شادکامی پائینی است(مظفری، ۱۳۸۲).
به نظر وینهوون(۱۹۸۸) شادکامی به قضاوت فرد از درجه یا میزان مطلوبیت کیفیت زندگی اطلاق می شود. به عبارت دیگر، شادکامی به این معنا است که فرد چقدر از زندگی خود لذت میبرد. آیزنگ۱ شادکامی را مجموع لذت ها، منهای دردها و ترکیبی از حداکثر عاطفه مثبت به اضافه حداقل عاطفه منفی معرفی میکند. به نظر او ، افرادی که در معیارهای شادمانی نمره بالا می آورند، عموماً افرادی شاد، خوشبین و سالم و از این که وجود دارند راضی هستند، زندگی را با ارزش می دانند و با جهان در صلح و تفاهم هستند. بر عکس، کسانی که نمره آن ها کم می شود از نظر شخصیتی بدبین، غمگین و مأیوس بوده و با جهان در تضاد هستند (آیزنک، ۱۳۷۵ ). افراد شاد احساس امنیت بیشتری میکنند، آسان تر تصمیم می گیرند، روحیه مشارکتی بیشتری دارند و نسبت به کسانی که با آن ها زندگی میکنند، بیشتر احساس رضایت میکنند، سلامت جسمانی و روانی آن ها بیشتر است، طول عمر بیشتری دارند و از نظر شغلی و اجتماعی، موفقیت های بیشتری کسب میکنند( فریش ۲، ۲۰۰۶).
۲-۱۸٫دیدگاه های نظری در مورد شادکامی
دو دیدگاه کلی در مورد خوشبختی و شادکامی وجود دارد که با عناوین دیدگاه لذت گرا۳ و دیدگاه سعادت گرا۴ مشخص گردیده است (ریان و دسی۵، ۲۰۰۱). به طور کلی رویکرد لذت گرا شادمانی و زندگی خوب را بر حسب جستجوی لذت و پرهیز از درد تعریف میکند، در حالی که نسبت سعادت گرا شادمانی و زندگی خوب را بر اساس دستیابی به توان بالقوه کامل فرد تعریف میکند( کار، ۱۳۸۵ ).
۲-۱۸-۱٫دیدگاه لذتی
تاریخجه طولانی این دیدگاه به آرسیتپوس۶ فیلسوف یونانی قرن چهارم قبل از میلاد میرسد. برخی از فیلسوفان یونانی هدف از زندگی را تجربه لذت و به حداکثر رساندن آن میدانستند. از نظر آنان، شادکامی کلی لحظات لذت بخش زندگی افراد است. این دیدگاه از طریق افراد دیگر از جمله هابز۱ دی سد۲ و بنتهام۳[۱۶] پیروی گردیده است. (ریان. ۲۰۰۱ نقل از یزدانی ۱۳۸۲ )